در اینجا مرحوم آقاى بروجردى در درس اصول خود در بحث «مشتق» مثالى ذكر مىكردند كه از نظر تفهیم مطلب مثال بسیار خوبى است. ایشان به همین امور متصل در خارج مثال مىزدند. مىگفتند تمام آب یك حوض (لااقل روى فرض قدما) متصل واحد است. این واقعاً یك واحد است كه در اینجا وجود دارد، اما از آن واحدهایى است كه واقعاً كثرت از آن قابل انتزاع است. مثلًا ذهن مىتواند آن را به آب این طرف حوض و آب آن طرف حوض تقسیم كند، ولى این آبهاى مختلف در خارج جداى از یكدیگر نیستند بلكه واحد هستند. وقتى قسمتى از آب حوض را ملاحظه مىكنیم این لحاظ مىتواند دو شكل پیدا كند: یك شكل این است كه به این آب حد مىبخشد و قسمت خاصى را در نظر مىگیرد و مثلًا ذهن وترى را رسم مىكند: این آب از اینجا تا آنجا. وقتى كه در گوشه دیگر حوض مىایستیم آیا این همان آب است؟ آب در این گوشه، آن آب قبلى كه ذهن براى آن حدى رسم كرده بود نیست. وقتى ذهن این قسمت آب را مىبیند- كه در واقع «قسمتى» وجود ندارد- و بعد آن قسمت دیگر را مىبیند مىگوید این غیر از آن است.
اما یك وقت شما آب همین قسمت حوض را مىبینید بدون اینكه ذهنتان آن را تحدید كرده و خطى رسم كند و به عبارت دیگر مرزى قائل شود. در این حالت به آن طرف حوض هم كه بروید مىگویید این همان آب است. اعتبار بشرط لائیت و لابشرطیت چنین اعتبارى است.[i]
[i] - مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج11 470