(خاطره ای از غلام علی حداد عادل )
چند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرتآیت الله خامنهای از دختر بنده ، خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دكتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند میشویم. عرض كردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یكدیگر را پسندیدهاند و در گفتگو به نتیجه رسیدهاند. حالا نظر شما چیست؟ عرض كردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از كتابهایم، یك وانت لوازم كهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یك اتاق بیرونی كه مسئولان میآیند و با من دیدار میكنند.
من پولی برای خرید خانه ندارم. خانهای اجاره كردهایم كه قرار است، در یك طبقه آن آقامصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی كنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نكردهاید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی كند؟! زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال كرد. [1]
[1] - منبع : روزنامه «جامجم» از، ویژهنامه «تداوم آفتاب»، به مناسبت آغاز بیستمین سال رهبری آیتالله خامنهای