بسم اللّه الرحمن الرحیم.
«موضوع كل حركة و إن وجب أن یكون باقیاً بوجوده و تشخصه الا أنّه. . . »
[1]. .
بحث درباره ی اشكالاتی بود كه شیخ و دیگران بر حركت در جوهر وارد كرده اند. یكی
از اشكالات، اشكال بقای موضوع بود به این بیان كه هر حركتی نیازمند به یك
موضوع واحدِ باقی است. اگر حركت در اعراض واقع شود موضوع واحد مشخص
باقی داریم كه جوهر است ولی اگر حركت در خود جوهر واقع شود موضوعی برای
حركت باقی نیست.
چون در حركت جوهری حركت در صور جوهری واقع می شود وقتی می گوییم
مافیه الحركه جوهر است، مقصود صورت جوهری است. گفتیم مرحوم آخوند در
اینجا بنای سخنشان بر این است كه قبول داریم كه هر حركتی نیازمند به یك
موضوع باقی است ولی برخلاف آنچه شما فكر می كنید كه در اینجا موضوع باقی
نداریم در اینجا هم موضوع باقی وجود دارد و آن ماده است.
اما ماده ی به اصطلاح فلسفه كه قوه ی محض است از خود هیچ حكم مستقلی ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 420
و در احكام خود تابع صورت است. اگر صورت، واحد باشد ماده هم واحد است و
اگر كثیر باشد كثیر است. اگر صورت، باقی باشد ماده هم باقی است و اگر صورت
زایل شود ماده هم زایل می شود. اگر صورت متغیر باشد ماده هم متغیر است و اگر
صورت ثابت باشد ثابت است. ولی همین چیزی كه ماده است و حكم مستقل ندارد
موضوع حركت در جوهر است.
ممكن است شما اشكال كنید كه ماده ی به این معنی هیچ حكمی ندارد و از خود
هیچ چیزی ندارد. چیزی كه همه ی ارزشها را به تبع صورت پیدا می كند، چگونه
می تواند در حركت در جوهر موضوع واقع شود؟ .
پاسخ این است كه كسانی كه می گویند ماده موضوع است، نمی گویند ماده ی صرف
موضوع است و صورت ما فیه الحركه است. گویی در حركت جوهری در باب دو
ركن از اركان حركت، یعنی ما به الحركه (موضوع) و ما فیه الحركه (مقوله) ، تقسیم
كار صورت گرفته باشد به این نحو كه ماده ی جوهر ما به الحركه یا موضوع حركت
باشد و صورت جوهر ما فیه الحركه. آنها این طور نمی گویند و به این مطلب توجه
دارند كه ماده ی در اصطلاح فلسفه هیچ حكم مستقلی ندارد و نمی تواند بالاستقلال
موضوع واقع شود. اگر ماده بخواهد موضوع واقع شود جزء موضوع می تواند واقع
شود. بنابراین چنین می گویند كه در واقع، مركّب ماده و صورت موضوع است و
صورت ما فیه الحركه است.
[1] .
اسفار، ج 3، مرحله ی 7، فصل 24، ص 87.