او یک واحد من جمیع الجهات است. ما در مقابل «واحد» «متکثر» را داریم. به
آن چیزی «متکثر» می گوییم که منقسم باشد، یا منقسم بالفعل یا منقسم بالقوه.
منقسم بالفعل مانند دانه های این تسبیح که هم اکنون کثیر است و از یکدیگر منفصلند
و جدا از هم هستند. این را «منقسم بالفعل» می گویند. بعضی از اشیاء منقسم بالقوه یا بالفرض هستند. یک خط، بالفعل منقسم نیست ولی به حسب فرض ذهن قابل
انقسام است. این را «منقسم بالفرض» می گویند. (البته شیخ به این تعبیری که من
می گویم نگفته است. ) بعضی از اشیاء منقسم بالقوه هستند، یعنی نه فقط ذهن
می تواند آنها را منقسم کند، در خارج هم قابل انقسام است و در خارج هم انقسام را
قبول می کند، مثل جسم که منقسم شدن به دو قسمت را قبول می کند. واجب الوجود
حتی منقسم در عقل هم نیست. انقسام عقلی یعنی اینکه یک شئ دارای ذاتی باشد
که عقل بتواند ذات او را به اجزائی تحلیل کند، به جنس و فصلی تحلیل کند. در ذات
واجب الوجود هیچیک از این کثرات و انقسامات نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج8، ص: 381
[1] . در نسخه «بهذه الوجوه» دارد که بهتر است؛ یعنی او به این وجوه متعدد، فرد است.