در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه کتاب نقد، شماره 41، معرف : ویسی، زاهد ؛


شرایط موفقیت یک پیام

ایشان درباره شرایط موفقیت هر رسالتی بر این باور است که باید در آن چهار شرط اساسی وجود داشته باشد و اگر مجموعه این شروط چهارگانه در آن موجود نباشد، اشکال و انواع مختلفی را پدید می آورد که با اصلِ رسالت مخالف است. ایشان درباره این شرایط بر این باور است:

«شرایط موفقیت  یک پیام چهار چیز است که اگر این چهار شرط در یک جا جمع بشود، موفقیت آن پیام قطعی است؛ ولی اگر این چهار شرط جمع نشود، شکل های مختلفی پیدا می شود.»[61]

در ادامه برای فهم بهتر این شرایط، هریک از آنها را به صورت تفکیکی بیان می کنیم:

 

شرط یکم: عقلانیت پیام و قدرت محتوای آن

اولین شرط موفقیت  یک پیام، عقلی بودن، قدرت و نیرومندی محتوای آن است؛ یعنی اینکه خود آن پیام برای بشر چه آورده باشد، چگونه برآورنده نیازهای بشر باشد. بشر صدها نیاز دارد، نیازهای فکری، احساسی، عملی، اجتماعی و مادی.یک پیام نه تنها نباید بر ضد نیازهای بشر باشد، بلکه باید موافق و منطبق بر آنها باشد. یک پیام در درجه اول باید منطقی باشد، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد؛ به گونه ای باشد که جاذبه عقل انسان آن را به سوی خودش بکشد. یک پیام اگر ضد منطق و عقل باشد ولو مثلا احساسی باشد، برای مدت کمی ممکن است دوام پیدا کند و برای همیشه قابل دوام نیست... همچنین برای اینکه محتوای یک پیام غنی و نیرومند باشد، باید با احساسات بشر انطباق داشته باشد.انسان کانونی دارد غیر از کانون عقلی و فکری به نام کانون احساسات که آن را نمی توان نادیده گرفت.توافق و هماهنگی با احساسات و تا حدی اشباع احساسات عالی و رقیق بشر و نیز هماهنگی با نیازهای زندگی و نیازهای عملی و عینی بشر، از دیگر شرایط غنی بودن محتوای یک پیام

............................... ص 183 ................................

است.اگر پیامی با نیازهای طبیعی بشر ضدیت داشته باشد نمی تواند موفق باشد...[62] [به عبارت دیگر] به ماهیت خود پیام، به غنی بودن و قدرت معنوی خود پیام و به تعبیر قرآن به حقانیت خود پیام مربوط است. این، یک شرط است که مربوط به پیام رسان نیست، مربوط به خود پیام است.[63]

 

شرط دوم: نیازمندی به پیام رسان

عوامل دیگری هم برای موفقیت  یک پیام هست که مربوط به ماهیت و محتوای آن نیست.یک پیام وقتی می خواهد از روحی به روح دیگر برسد و در روح های مردم نفوذ کند و جامعه ای را تحت تاثیر و نفوذ معنوی خودش قرار دهد، بدون شک احتیاج به پیام رسان دارد.[64]

 

شرط سوم: وسایل و ابزار پیام رسانی

عامل دیگر، وسایل و ابزارهایی است که برای رساندن پیام به کار برده می شود. یک پیام رسان بدون شک احتیاج به یک سلسله وسایل و ابزارهایی دارد که به وسیله آنها پیامی را که مامور ابلاغ آن است،  به مردم می رساند.[65]

 

شرط چهارم: روش و اسلوب صحیح

عامل چهارم، متد و سبک و اسلوب پیام رسان است یا همان کیفیت رساندن پیام.[66]

البته درباره وسایل و ابزارهای لازم برای پیام رسانی شرایطی لازم است؛ ازاین رو مرحوم مطهری دراین باره نیز متذکر می شود که باید شرایط و قواعد لازم برای این امر را نیز مدنظر قرار داد و در همین زمینه می  گوید:

«البته اولین شرط رساندن یک پیام الاهی این است که از هر گونه وسیله ای نمی توان استفاده کرد؛ یعنی برای اینکه پیام الاهی رسانده بشود و برای اینکه هدف مقدس است، نباید انسان این جور خیال کند که از هر وسیله که شد برای رسیدن به این هدف باید استفاده کنیم، می خواهد این وسیله مشروع باشد و یا

................................ ص 184...............................

نا مشروع.می گویند:«الغایات تبرر المبادی »یعنی نتیجه ها مقدمات را تجویز می کنند، همین قدر که هدف هدف درستی بود، دیگر به مقدمه نگاه نکن.چنین اصلی مطرود است.»[67]

 

به همین خاطر درباره انحراف از هدف حقیقی و پرداختن به مسائل شکلی و صوری ای که به صورت هدف اصلی در می آیند، یا صرفِ پرداختن به آنها هدف قرار می گیرد، هشدار می دهد و می گوید:

«ما اگر بخواهیم برای یک هدف مقدس قدم برداریم، از یک وسیله مقدس و حداقل از یک وسیله مشروع می توانیم استفاده کنیم.اگر وسیله نامشروع بود، نباید به طرف آن برویم. در اینجا ما می بینیم که گاهی برای هدف هایی که خود هدف فی حد ذاته مشروع است، از وسایل نامشروع استفاده می شود، و خود این می رساند کسانی که وانمود می کنند ما چنان هدفی داریم و اینها وسیله است، خود همان وسیله برای آنها هدف است.»[68]

در این زمینه نیز به عنوان مثال، مسئله  «شبیه خوانی » را مطرح می کند که در مناطقی از جهان تشیع وجود داشته است و در این مورد هم می گوید:

«برای مثال، در قدیم موضوعی بود به نام «شبیه خوانی »  در تهران هم خیلی زیاد بوده است که در واقع نوعی نمایش از حادثه کربلا بود.نمایش قضیه کربلا فی حد ذاته بدون شک اشکال ندارد؛ یعنی نمایش از آن جهت که نمایش است اشکال ندارد؛ ولی ما می دیدیم و همه اطلاع دارند که خود مساله شبیه خوانی برای مردم هدف شده بود.دیگر، هدف امام حسین و ارائه داستان کربلا و مجسم کردن آن حادثه مطرح نبود.هزاران چیز در شبیه خوانی داخل شده بود که آن را به هر چیزی شبیه می کرد غیر از حادثه کربلا و قضیه امام حسین، و چه خیانت ها و شهوترانی ها و اکاذیب و حقه بازی ها در همین شبیه خوانی ها می شد که گاهی به طور قطع مرتکب امر حرام می شدند، به هیچ چیز پایبند نبودند.»[69]

البته سایر ابزارها نظیر شعر، دعا ، سرودهای مشروع، میکروفن و ... را ابزارهایی ناگزیر می داند و حتی خواستار توجه جدی به آنها است و با ذکر مثالی، درباره این موارد می گوید:

«اگر هدف مشروع باشد، باید از وسایل مشروع استفاده کرد.از طرف دیگر باز عده ای هستند که اینها را حتی به استفاده از وسایل مشروع هم با هزار زحمت می شود راضی کرد که آقا دیگر استفاده نکردن از این وسایل چرا؟همین بلندگو اولین باری که پیدا شد، شما ببینید چقدر با آن مخالفت شد!بلندگو برای صدا مثل عینک است برای چشم انسان و مثل سمعک است برای گوش انسان.حالا اگر انسان گوشش سنگین است، یک سمعک می گذارد و معنایش این است که قبلا نمی شنید و حالا می شنود.قرآن را قبلا

............................... ص 185 .................................

نمی شنید، حالا قرآن را بهتر می شنود.فحش را هم قبلا نمی شنید، حالا فحش را هم بهتر می شنود.این که به سمعک مربوط نیست. میکروفن هم همین طور است، میکروفن که ابزار مخصوص فعل حرام نیست. استفاده از آن ابزاری حرام است که از آن جز فعل حرام کار دیگری ساخته نباشد؛ مثل صلیب که جز اینکه سمبل یک شرک است چیز دیگری نیست، و مثل بت. ولی بهره گیری از ابزاری که هم در کار حرام مصرف می شود و هم در کار حلال، چرا حرام باشد؟

یکی از آقایان وعاظ خیلی معروف می گفت: سال های اولی بود که بلندگو پیدا شده بود، ما هم تازه پشت بلندگو صحبت می کردیم و به قول او تازه داشتیم راحت می نشستیم. ولی هنوز بلندگو شایع نشده بود. قرار بود من در یک مجلس معظم صحبت کنم، بلندگو هم گذاشته بودند.قبل از من آقایی رفت منبر، همینکه رفت منبر، گفت: این بوق شیطان را از اینجا ببرید. بوق شیطان را برداشتند بردند.ما دیدیم اگر بخواهیم تحمل کنیم و حرف نزنیم، این بوق شیطان را بردند و بعد از این هم نمی شود از آن استفاده کرد.تا رفتم و نشستم روی منبر، گفتم:آن زین شیطان را بیاور.

غرض این است که این چنین جمود فکری و خشک مغزی ها بی مورد است.بلندگو تقصیری ندارد، رادیو و تلویزیون و فیلم فی حد ذاته تقصیری ندارند، تا محتوا چه باشد؟آنچه در رادیو گفته می شود چه باشد، آنچه در تلویزیون نشان داده می شود چه باشد، آنچه در فیلم ارائه می شود چه باشد؟آنچه در تلویزیون نشان داده می شود چه باشد، آنچه در فیلم ارائه می شود چه باشد؟اینجا دیگر انسان نباید خشکی به خرج بدهد و چیزی را که فی حد ذاته حرام نیست و مشروع است، به صورت یک چیزنامشروع جلوه بدهد.»[70]

ایشان درباره به کارگیری وسایل و ابزارهای مشروع در راه خدمت به نهضت حسینی، به عملکرد خود حضرت حسین (ع) و یارانش استدلال می کند و می گوید:

«خود اباعبدالله (ع) در همان گرما گرم کارها از هر وسیله ای که ممکن بود برای ابلاغ پیام خودش و برای رساندن پیام اسلام استفاده می کرد. خطابه های اباعبدالله از مکه تا کربلا و از ابتدای ورود به کربلا تا شهادت، خطبه های فوق العاده پر موج و مهیج و احساسی و فوق العاده زیبا و فصیح و بلیغ بوده است.[71]... اباعبدالله و اصحابش از هر گونه وسیله ای که از آن بهتر می شد استفاده کرد استفاده کردند، تا برسیم به سایر وسایلی که اباعبدالله (ع) در صحرای کربلا از آنها استفاده کرد. خود صحنه ها را اباعبدالله طوری ترتیب داده است که گویی برای نمایش تاریخی درست کرده که تا قیامت  به صورت یک نمایش تکان دهنده تاریخی باقی بماند.»[72]

................................. ص 186 ..................................

روش تبلیغ

 

شهید مطهری در بحث از روش تبلیغ و اسلوب های موفقیت آمیز آن می گوید:

«یکی از شرایط موفقیت در هر کاری، انتخاب روش و اسلوب صحیح است.[73]... به همان معنای صحیح و واقعی، رساندن و شناساندن یک پیام به مردم است، آگاه ساختن مردم به یک پیام و معتقد کردن و متمایل نمودن و جلب کردن نظرهای مردم به یک پیام است. رساندن یک پیام، اسلوب و روش صحیح می خواهد و تنها با روش صحیح است که تبلیغ موفقیت آمیز خواهد بود.اگر عکس این روش را انتخاب کنید، نه تنها نتیجه مثبت نخواهد داشت،  بلکه نتیجه معکوس خواهد داد.»[74]

ایشان در این زمینه به قرآن کریم که روش و اسلوب ضروری برای تبلیغ را به طرق مختلف بیان کرده است، توجه می دهد و می گوید:

«قرآن کریم سبک و روش و متد تبلیغ را یا خودش مستقیما و یا از زبان پیغمبران بیان کرده است.یکی از چیزهایی که قرآن مجید راجع به سبک و روش تبلیغ روی آن تکیه کرده است کلمه «البلاغ المبین »است، یعنی ابلاغ و تبلیغ واضح، روشن، آشکارا.»[75]

این است که برای مبلغ شرایطی تعیین می کند که در ادامه به صورت تفکیکی آنها را مورد بحث قرار می دهیم:

 

شرط یکم: بلاغ مبین

مرحوم مطهری درباره این شرط اولیه و بسیار مهم، مبلغ را مکلف می کند به شیوه ای سخن بگوید که با اصول و اهداف بنیادینی که به خاطر آن به تبلیغ برخاسته است، هماهنگ و متناسب باشد و در این باره می گوید:

«یک نفر مبلغ و پیام رسان که می خواهد از زبان پیغمبران سخن بگوید و مانند پیغمبران حرف بزند و می خواهد راه آنها را برود، باید بلاغش بلاغ مبین باشد.»[76]

........................... ص 187 ..............................

 

شرط دوم: ناصح و خالص و مخلص بودن

ایشان درباره این ویژگی بسیار مهم هم بر این باور است که:

«مبلغ باید ناصح و خالص و مخلص باشد؛ یعنی در گفتن خودش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر آن طرف است، نداشته باشد.»[77]

 

شرط سوم: عدم تکلف و پیچیده  گویی

برای این مسئله نیز اعتقاد مرحوم مطهری بر این است که:

«مساله دیگر مساله متکلف نبودن است. تکلف در موارد مختلفی به کار می رود و درواقع به معنی به خود بستن است که انسان چیزی را به زور به خود ببندد.در مورد سخن هم به کار می رود.به افرادی که در سخن خودشان به جای اینکه فصیح و بلیغ باشند الفاظ قلمبه و سلمبه به کار می برند، می گویند متکلف.»[78]

 

شرط چهارم: فروتنی

مرحوم مطهری با توجه به اهمیت تبلیغ حقیقی، ناصح و خالص و مخلص بودن و پیروی از روش انبیا را مطرح می سازد و در همین زمینه بحث عدم تکلف و قلمبه گویی را بیان می کند و از مبلغ می خواهد فروتنی و نرمی را در راه تبلیغ در پیش گیرد. این است که می گوید:

«کسی که می خواهد پیامی را، آن هم پیام خدا را به مردم برساند، باید در مقابل مردم در نهایت درجه فروتن باشد؛ یعنی پر مدعایی نکند، اظهار انانیت و منیت نکند، مردم را تحقیر نکند، باید در نهایت  خضوع و فروتنی باشد.[79]... متناسب با همین مطلب، مسئله دیگری در تبلیغ مطرح است و آن مسئله رفق و لینت و نرمش یعنی پرهیز از خشونت است. کسی که می خواهد پیامی را، آن هم پیام خدا را به مردم برساند تا در آنها ایمان و علاقه ایجاد بشود، باید لین القول باشد، نرمش سخن داشته باشد.»[80]

............................. ص 188 ................................

 

شرط پنجم: تفاوت نگذاشتن میان مردم

یکی دیگر از خصوصیات بسیار بارز سبک تبلیغی پیغمبران... مسئله تفاوت نگذاشتن میان مردم در تبلیغ اسلام است.[81]

مطهری پس از بیان این شروط، فوراً به بیان روش تبلیغ و راه های رساندن مضمون پیام و واقعه عاشورا می پردازد و بر این باور است که این ماجرا پاره ای ویژگی های ذاتی و درونی دارد که باید به آنها دقت کرد. این است که می گوید:

«حال مقداری راجع به نهضت ایشان برای شما عرض می کنم.مطلبی را می گویم، شما تامل بفرمایید ببینید این طور هست یا نه.همان طور که کلمات و آیات قرآن از لحاظ لفظی و فصاحت و بلاغت و روانی، نوعی خاص از آهنگ ها را به آسانی می پذیرد و این خود آیت  بسیار بزرگ برای نفوذ قرآن در دل ها بوده و هست، انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند.همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست...»[82]

 

حادثه کربلا؛ تجسم عملی اسلام

در کنار مطالبی که مرحوم مطهری درباره قابلیت ها و استعدادهای این حادثه برای تبدیل شدن به شبیه سازی و امکان ارائه نمایش گونه  آن بیان می کند، نشان می دهد که این حادثه در سیاق عام خود، موضوعات فراوانی را در بر می گیرد و در این باره می گوید:

«این جنبه حادثه کربلا راز دیگری دارد.»[83]

مطهری برای اینکه مدلول بهتری به واقعه مربوط به حضرت حسین (ع) دهد، به جای کلمه «نهضت» یا «انقلاب»، از واژه «حادثه» استفاده می کند؛ زیرا اعتقاد دارد که این دو کلمه (نهضت و انقلاب)، به طور کامل عظمت این واقعه را بیان نمی کند. این است که می گوید:

«اینکه من تعبیر به «حادثه » می کنم نه به قیام و یا نهضت، برای این است که کلمه قیام یا نهضت، آن چنان که باید، نشان دهنده عظمت این قضیه نیست، و کلمه ای هم پیدا نکردم که بتواند این عظمت را نشان بدهد.از این جهت، مطلب را با یک تعبیر خیلی کلی بیان می کنم، می گویم حادثه کربلا، نمی گویم قیام، چون بیش از قیام است، نمی گویم نهضت، چون بیش از نهضت است.»[84]

.............................. ص 189 ..............................

مرحوم مطهری بر اساس همین تعظیم گرایی درباره حادثه کربلا، آن را تجسم عملی اسلام در تمام ابعاد و جوانب آن، نظیر عقیده، سیاق فکری، عمل، مرحله تحقق، و اجرا می داند و می گوید:

«آن راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها؛ یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است، این است که تجسم فکر و ایده چند جانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است، همه اصول و جنبه های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است، اسلام است و جریان و در عمل و در مرحله تحقق.»[85]

استاد مطهری با یک مثال میان تصاویر واقعی و غیر واقعی تفاوت می گذارد و با ارائه مثالی در این باره می گوید:

«می دانید که گاه مجسمه سازی ها یا نقاشی ها برای یک ایده بخصوص است؛ البته گاه اساسا هیچ ایده ای در آن نیست و به اصطلاح هنر برای هنر و زیبایی است؛ ولی گاه برای نشان دادن یک فکر است.شخصی که از خارج برگشته بود، می گفت ازجمله چیزهایی که من در یکی از موزه های آنجا دیدم این بود که بر روی یک تخت، مجسمه زن بسیار زیبا و جوانی بود و مجسمه جوانی هم در کنار او بود در حالی که جوان از جا حرکت کرده و یک پایش را پایین تخت گذاشته و رویش را برگردانده بود.مثل اینکه داشت به سرعت از آن زن دور می شد. معلوم بود که پهلوی او بوده است.گفت من نفهمیدم که معنای این چیست.آیا قصه ای را نشان می دهد؟از راهنما پرسیدم.گفت:این تجسم فکر افلاطون است، فکری که فلاسفه دارند درباره انسان و عشق ها که وصال ها مدفن عشق هاست و عشق ها اگر صددرصد منجر به وصال بشوند، در نهایت امر تبدیل به بیزاری ها، و معشوق ها تبدیل به منفورها می شوند.اصلی است که حکما و عرفا بیان کرده اند که انسان عاشق چیزی است که ندارد، و تا وقتی که آن چیز را ندارد بدان عشق می ورزد. همین که صددرصد به آن رسید، حرارت عشق تبدیل به سردی می شود و به دنبال معشوقی دیگر می رود.می بینیم این تجسم یک فکر است؛ اما تجسمی بی روح، یعنی فکری را در سنگ نمایش داده اند و سنگ روح ندارد.این، واقعیت و حقیقت نیست.یا در نقاشی ها ممکن است چنین چیزهایی باشد. و چقدر تفاوت است میان تجسم بی روح و تجسم زنده و جاندار که یک فکر تجسم پیدا کند و پیاده شود در یک موضوع جاندار ذی حیات، آن هم نه هر جانداری(مثل نمایش های بی حقیقت و صورت سازی هایی که امروز درست می کنند و حقیقتی در کار نیست)بلکه در عین حال، تنها نمایش نباشد، حقیقت و واقعیت  باشد، یعنی پیاده شدن واقعی باشد.»[86]

............................. ص 190 ...............................

«حادثه کربلا خودش یک نمایش از سربازان اسلام است اما نه نمایشی که صرفا نمایش یعنی صورت سازی باشد، آدمک هایی درست کنند و صورتی بسازند ولی درواقع حقیقت نداشته باشد. مثلا آیه: ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة در حادثه کربلا خودش را در عمل نشان می دهد و همچنین آیات دیگر قرآن که بعد ان شاء الله توفیق پیدا کنم به عرض می رسانم.»[87]

بر اساس آنچه گذشت، مطهری بر این باور است که همه این امور در اصل و اساس درست است. با این حال همه آنها فقط یک بعد واحد را تشکیل می دهند؛ چراکه قرائت این حادثه با دیدگاه یکسونگرانه، نگاه ما را تابع طغیان یکی از عوامل بر سایر عوامل می کند؛ ازاین رو می گوید:

«ما می بینیم در طول تاریخ، برداشت ها از حادثه کربلا خیلی متفاوت بوده است.قبلا اشاره کردم که مثلا برداشت دعبل خزاعی از شعرای معاصر حضرت رضا (ع)، برداشت کمیت اسدی از شعرای معاصر امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام با برداشت محتشم کاشانی یا سامانی و یا صفی علیشاه متفاوت است، آنها یک جور برداشت کرده اند، محتشم جور دیگری برداشت کرده است، سامانی جور دیگری برداشت دارد، صفی علیشاه طور دیگری و اقبال لاهوری به گونه ای دیگر.این چگونه است؟به نظر من همه اینها برداشت های صحیح است (البته برداشت های غلط هم وجود دارد، با برداشت های غلط کاری ندارم)ولی ناقص است، صحیح است ولی کامل نیست.صحیح است یعنی غلط و دروغ نیست ولی یک جنبه آن است.

مثل همان داستان فیل است که ملای رومی نقل کرده است که عده ای در تاریکی می خواستند با لمس کردن، آن را تشخیص بدهند.آن که به پشت فیل دست زده بود یک طور قضاوت می کرد، آن که به گوش فیل دست زده بود طور دیگری قضاوت می کرد. این قضاوت ها، هم درست  بود و هم غلط. غلط بود از آن جهت که فیل به عنوان یک مجموعه، آن نبود که آنها می گفتند، و درست  بود؛ یعنی به آن نسبت که دستشان به فیل رسیده بود درست می گفتند.آن که دستش به گوش فیل رسیده بود گفت شکل بادبزن است. راست می گفت، آن چیزی را که او لمس کرده بود شکل باد بزن بود؛ اما فیل به شکل باد بزن نبود آن کس که دستش به خرطوم فیل خورده بود گفت فیل به شکل ناودان است.هم درست  بود و هم غلط، درست  بود از آن جهت که چیزی که او لمس کرده بود به شکل ناودان بود، و غلط بود چون فیل به شکل ناودان نبود.فیل یک مجموعه است که یک عضوش مثل پشت بام است؛  یعنی پشت فیل و

.............................. ص 191................................

یک عضوش مثل استوانه است یعنی پای فیل، یک عضو دیگرش مثل ناودان است یعنی خرطوم فیل، اما فیل در مجموع خودش فیل است. این است که برداشت ها، هم درست است و هم در عین حال غلط.

برداشت امثال دعبل خزاعی از نهضت اباعبدالله، به تناسب زمان فقط جنبه های پرخاشگری آن است.برداشت محتشم کاشانی جنبه های تاثرآمیز، رقت آور و گریه آور آن است.برداشت عمان سامانی یا صفی علیشاه از این نهضت، برداشت های عرفانی، عشق الاهی، محبت الاهی و پاکبازی در راه حق است که اساسی ترین جنبه های قیام حسینی جنبه پاکبازی در راه حق است.همه این برداشت ها درست است؛ ولی به عنوان یکی از جنبه ها.او که از جنبه حماسی گفته، او که از جنبه اخلاقی گفته، او که از جنبه پند و اندرز گفته، همه درست گفته اند؛ ولی برداشت هر یک، از یک جنبه و عضو این نهضت است نه از تمام اندام آن.»[88]

«وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر افکنیم، باید به نهضت حسینی هم نگاه کنیم. می بینیم امام حسین علیه السلام کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی روح.»[89]

این کربلا است که مطهری خواستار بازنگری و بازخوانیِ متأملانه آن است؛ زیرا بر این باور است که اگر کسی با تعمق در چنین کربلایی بنگرد، امور شگفت انگیزی را می یابد؛ ازاین رو می گوید:

«انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید اینها نمی تواند تصادفی باشد.و سر اینکه ائمه اطهار اینهمه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.»[90]

به نظر مرحوم مطهری مجسم  ساختن واقعی کربلا، صرفاً در سیاق حرکت متکامل میان طبقات و طیف های مختلف اجتماعی و اقوام و نژادهای گوناگون امکان پذیر است و به همین خاطر می گوید:

«ما در حادثه کربلا به جریان عجیبی برخورد می کنیم و آن اینکه می بینیم در این حادثه مرد نقش دارد، زن نقش دارد، پیر و جوان و کودک نقش دارند، سفید و سیاه نقش دارند، عرب و غیر عرب نقش دارند، طبقات و جنبه های مختلف نقش دارند.گویی اساسا در قضا و قدر الاهی مقدر شده است که در این حادثه نقش های مختلف از طرف طبقات مختلف ایفا بشود؛ یعنی اسلام نشان داده بشود.»[91].

.............................. ص 192 ...............................

برای بررسی جنبه های اخلاقی، عرفانی و ... به صفحات 383 394 رجوع کنید.

شرایط مبلغ و تأثیر تبلیغی

شهید مطهری در ادامه به بررسی مسئله خطیب و مبلغ می پردازد و بر اهمیت جنبه اجتماعی و تاریخ در مسائل، تأکید می کند و بر این باور است که به این مسئله در جوامع اسلامی  اهمیت کمی داده شده است؛ درحالی که ارزش برخی مسائل و عناوین، محافظه کارانه نگه داشته شده است. سپس از واقعیت عینی و ملموس مثال هایی می زند و می گوید:

«مساله شرایط مبلغ و پیام رسان از آن مسائلی است که درست نمی دانم به چه علتی در جامعه ما خیلی کوچک گرفته شده است.ارزش بعضی از مسائل در جامعه محفوظ است؛ ولی ارزش واقعی بعضی دیگر به علل خاصی از بین می رود. مثالی برایتان عرض می کنم: یکی از شئون دینی اجتماعی ما مقام افتاء و مرجعیت تقلید است که یک مقام عالی روحانی است. خوشبختانه جامعه ما این مقام را در حد خودش می شناسد. هر کس که فی الجمله به امور مذهبی وارد باشد وقتی می شنود مرجع تقلید، فورا در ذهنش مردمی که اقلا چهل پنجاه سال به اصطلاح استخوان خرد کرده، زحمت کشیده، سرش در قرآن و تفسیر و حدیث و فقه بوده، سال ها نزد استادان عالیقدر درس خوانده، سال ها تدریس کرده، کتاب ها نوشته و تالیف کرده، مجسم می شود.»[92]

در حالی که این امر برخلاف دوره ای است که بر عالم اسلام گذشته است؛ زیرا واقعاً این گونه نبوده است. بر همین اساس مرحوم مطهری می گوید:

«اگر به کتب رجال مراجعه کنید می بینید عده زیادی از علما به نام واعظ یا خطیب معروفند:خطیب رازی، خطیب تبریزی، خطیب بغدادی، خطیب دمشقی.کلمه «خطیب »جزء نام این افراد نیست.اینها چگونه اشخاصی بودند؟»[93]

سپس به مقایسه این خطیبان و آنچه امروزه در حوزه واعظان یا تعزیه خوان ها می گذرد می پردازد و دست آخر به این نتیجه می رسد که میان آنها فرق فراوانی وجود دارد و بر این باور است که هریک از خطبای قدیم دریایی از علم بود. این است که می گوید:

«در گذشته در میان علمای اسلام مقام خطیب و مبلغ و واعظ، مقام کسی که اسلام را معرفی می کرد، همپایه مقام مرجعیت تقلید بود...» [94]

.............................. ص 193 ..............................

اینجا است که می بینیم مرحوم مطهری شایستگی خطیب یا تعزیه خوان و سطح علمی آنان را جز با تحقیق و بررسی کامل و جامع درباره او نمی پذیرد؛ درست مانند مرجع تقلید. در همین زمینه هم می گوید:

«یعنی همین طور که امروز اگر کسی ادعا کند که من رساله نوشته ام و مرجع تقلیدم، محال است که شما قبول کنید، و می پرسید:آقا کجا و پیش کدام مجتهد درس خوانده؟ و این آقا سنش هنوز مثلا چهل سال بیشتر نیست، در گذشته در مورد یک مبلغ نیز این چنین دقیق بودند.در سن چهل سالگی ادعا می کند که من مرجع تقلید هستم، دیگر نمی داند که نه آقا، درس خواندن خیلی لازم است، چهل پنجاه سال درس خواندن لازم است تا کسی به این پایه برسد که بتواند او را مجتهد، فقیه، مفتی و شایسته برای استنباط و استخراج احکام فقهی و شرعی دانست.»[95]

درپرتو این اندیشه، مرحوم مطهری از گرایش افراد جامعه به سوی افرادی که شایان این مقام نباشند ابراز ترس کرده و در بخشی از سخنان خود گفته است:

«من از این می ترسم که جامعه ما این را فراموش کند، مردم افرادی را که صلاحیت ندارند بپذیرند؛ ولی این مقام محفوظ است و باید هم محفوظ باشد.»[96]

تا جایی که حتی بر این باور است که مقام تبلیغ از مرجعیت کمتر نیست! این است که می گوید:

«اگر بگویم مقام تبلیغ اسلام، رساندن پیام اسلام به عموم مردم، معرفی و شناساندن اسلام به صورت یک مکتب، از مرجعیت تقلید کمتر نیست تعجب نکنید، مقامی است در همان حد. البته برای مرجعیت تقلید یک چیزهایی لازم است که برای یک مبلغ لازم نیست.»[97]

بار دیگر مطهری جامعه را مسئول این اوضاع می داند؛ چراکه به معیارهای ضروری برای خطیب شدن کم توجهی به خرج داده است؛ سپس روش رسیدن یک فرد به مقام تبلیغ را به این صورت گزارش می دهد:

«ببینید در جامعه ما سرمایه مبلغ شدن چیست و مبلغ شدن از کجا شروع می شود؟اگر کسی آواز خوبی داشته باشد و بتواند چهار تا شعر بخواند، کم کم به صورت یک مداح درمی آید، می ایستد پای منبرها و شروع می کند به مداحی و مرثیه خواندن.بعد شما می بینید که یک شالکی هم به سر خودش بست و آمد روی پله اول منبر نشست.مدتی به این ترتیب سخن می گوید.بعد...»[98]

«بعد، از این کتاب جودی، جوهری، جامع التفصیل حکایتی، قصه ای نقل می کند و یا به اصطلاح از صدر الواعظین نقل می کند، که وقتی از او می پرسی از کجا نقل می کنی، می گوید از صدر الواعظین یا

............................. ص 194 ..............................

لسان الواعظین.هر کس خیال می کند کتابی است به نام «صدر الواعظین »، وقتی که دقت می کنیم می فهمیم که می خواهد بگوید از سینه دیگران، از زبان دیگران شنیده ام.چند تا از این یاد بگیر، چند تا از دیگری، دروغ، راست، اصلا خبر ندارد قضیه چه هست.کم کم چهار تا پا منبری جور می کند و از پله پایین می آید پله بالاتر، کم کم می آید بالاتر و عوام مردم را جمع می کند و اکثر بانیان مجلس فقط روی یک مسئله تکیه می کنند و آن جمعیت کشیدن است که چه کسی بهتر می تواند جمعیت جمع کند.آخر این جمعیت کشیدن برای حرف حسابی گفتن است.بعد که جمعیت جمع شد، چه حرفی می گوید؟این خیانت است به اسلام، خیانت است به اسلام که مطلب از یک آواز گرم شروع بشود.»[99]

سپس در ادامه این گزارش می افزاید:

«و این قاعده ای است که عمومیت دارد و در بسیاری از جاها که ما بوده ایم، معیار و ملاک همین بوده است و از امثال چنین چیزی مطلب شروع می شده است و وای به حال ما در این عصر، در عصر علم، در عصر شک و تردید، در عصر شبهه، در عصری که برای اسلام اینهمه مخالف خوانی ها هست و روزی نیست که در روزنامه ها و مجلات، انسان یک چیزی بر علیه اسلام نبیند یا در مقالات رادیویی یک گوشه ای نشنود.»[100]

حال آنکه امت اسلامی، دینش را از امثال این گونه افراد می آموزد! مرحوم مطهری پس از بیان شیوه بالا رفتن خطیب از منبر تبلیغ از وضعیت دشوار خطیب در این روزگار سخن می گوید و بر این باور است که خطیب باید خوش بیان و داری قدرت استدلال باشد؛ همچنین دارای پاره ای خصایل باشد و در وی شروطی نیز به چشم بخورد؛ ازاین رو به صورت مجزا درباره هریک از این شروط سخن می گوید:

 

شرط یکم: شناخت مکتب و رسالت خود

استاد بر این باور است که مبلغ باید در زمینه پیامی که می خواهد آن را تبلیغ کند و نیز به اهداف، بنیادها و اصول آن آگاهی داشته باشد و روش نیل به آنها را نیز بداند؛ ازاین رو می گوید:

«اولین شرط برای یک نفر مبلغ شناسایی خود مکتب است، شناسایی ماهیت پیام است؛ یعنی کسی که می خواهد پیامی را به جامعه برساند باید خودش با ماهیت آن پیام آشنا باشد، باید فهمیده باشد که هدف این مکتب چیست، اصول و پایه های این مکتب چیست، راه این مکتب چیست و به کجا می رسد،

.............................. ص 195 .................................

اخلاق و اقتصاد و سیاست این مکتب چیست، معارف این مکتب چیست، توحید و معاد این مکتب چیست، احکام و مقررات این مکتب چیست.آخر مگر کسی می تواند پیامی را به مردم برساند بدون آنکه خودش آن پیام را شناخته و درک کرده باشد؟! این مثل این است که بگوییم یک نفر مرجع تقلید باشد اما فقه نخوانده باشد.چطور می شود کسی مرجع تقلید باشد و بخواهد بر اساس فقیه فتوا بدهد و فقه نخوانده باشد؟!و یا مثل این است که یک نفر می خواهد طبیب باشد اما پزشکی نخوانده باشد.از اینجا معلوم می شود که برای یک نفر مبلغ تا چه اندازه وسعت اطلاعات علمی و شناخت اسلام، آن هم به صورت یک مکتب لازم است.

اسلام خودش یک مکتب است، یک اندام است، یک مجموعه هماهنگ است؛ یعنی تک تک شناختن هم فایده ندارد، باید همه را در آن اندام و ترکیبی که وجود دارد بشناسیم.»[101]

 

شرط دوم: اطلاع از راه و روش تبلیغ

به نظر مرحوم مطهری این امر به ظاهر ساده یکی از شروط اساسی تبلیغ است؛ به همین خاطر با صراحت تمام می گوید:

«دومین شرط برای کسی که حامل یک پیام است اولا مهارت در به کار بردن وسایل تبلیغ و ثانیا شناسایی آنها است؛ یعنی باید بداند چه ابزاری را مورد استفاده قرار بدهد و چه ابزاری را مورد استفاده قرار ندهد و بلکه خودش از نظر ابزارهای طبیعی، چه ابزاری را داشته باشد و چه ابزاری را نداشته باشد.»[102]

البته مرحوم مطهری از سوی دیگر با نگاهی درست و منصفانه، در مقابل دسته ای از خطیبان ناشایسته که بر منبر رفتند، بر این باور است که عده ای از خطیبان توانا، چه از لحاظ بیان یا توانمندی یا استعدادهای دیگر، تلاش های مهمی به خرج داده اند و به صورت مداوم در راه تقویت این توانمندی ها تلاش کرده اند. این است که در همین زمینه می گوید:

«در عین حال خوشبختانه باید گفت که در جهان شیعه بر اثر برکت امام حسین علیه السلام خطبای بسیار قوی و نیرومند و عالیقدر، چه از نظر بیان و چه از نظر غیر بیان ظهور کرده اند و الحمد لله الآن هم چنین افرادی هستند که انصافا از نظر نطق و سخنوری آیتی هستند.من در نظر ندارم اسم کسی را ببرم ولی چنین اشخاصی وجود دارند و جای تشکر است و افراد زحمت کشیده ای هستند و انصاف این است که در کار خودشان به اندازه ای که شرایط برایشان مساعد بوده زحمات زیادی کشیده اند.»[103]

............................... ص 196 .................................

مطهری در ضمن بحث از تبلیغ، به نحوه نگاه جامعه، اعم از علما و مردم عادی به کار تبلیغ می پردازد و بر این باور است که این نحوه تلقی از تبلیغ، مخالف دیدگاه قرآنی است:

«از همه اینها چه نتیجه می گیریم؟ نتیجه می گیریم که در منطق قرآن، کار تبلیغ، کار هدایت و ارشاد مردم، کار بسیار بسیار دشواری تلقی شده است؛ درحالی که در جامعه ما اینقدر کوچک و سبک گرفته می شود و کار به جایی رسیده که دیگر اهل علم و فضل، هر کس که سواد و معلومات داشته باشد، ننگش می آید منبر برود.می گویند فلانی مرد عالمی است، در شانش نیست که منبر برود و تبلیغ کند!تقصیر کیست؟تقصیر جامعه است.جامعه اینقدر مقام تبلیغ را تنزل داده و پایین آورده که هر عالمی ننگ و عارش می آید، توهین به خودش می داند که شان تبلیغ را به عهده بگیرد.»[104]

با این حال استاد مطهری بر این باور است که عده ای از افراد همزمان دارای دو فضیلت هستند؛ یعنی به صورت همزمان هم امام جماعت هستند، هم خطیب و مبلغ و در این باره می گوید:

«الآن در جامعه ما الحمد لله اشخاصی هستند که ذو فضیلتین هستند، هم امام جماعت هستند و هم خطیب(مثل آقای دکتر مفتح؛ ولی در جامعه ما شأن پیشنماز از شأن مبلغ بیشتر و بالاتر است.پیشنمازی که هنری نیست، ایستادن و دیگران به او اقتدا کردن که هنری نیست.»[105]

 

روح امر به معروف و نهی از منکر[106]

مرحوم مطهری خواستار بازخوانی انتقادی، جامع و فراگیر در ابزارها و وسایلی است که در مورد مسائل مختلف است تا به این صورت کار امر به معروف و نهی از منکر به بهترین شکل دلخواه انجام گیرد. این است که می گوید:

«در جلسات پنج گانه ای که درباره «عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی » صحبت کردم، مطالبی عرض شد که آنچه می گویم به منزله نتیجه گیری از همه آن مطالب است. به طور خلاصه عرض می کنم که اولاً ما در باب امر به معروف و نهی از منکر گفتیم که معروف و منکر از نظر اسلام محدود به حد معین نمی شود. تمام هدف های مثبت اسلامی داخل در معروف و تمام هدف های منفی اسلامی داخل در منکر است، و گرچه در امر به معروف و نهی از منکر تعبیر امر و نهی هست ولی با توجه به قراینی که از خود قرآن کریم می توان استنباط کرد و به نص احادیث قطعی اسلامی و به دلیل اینکه از مسلمات فقه اسلامی ما است و تاریخ اسلامی ما بدان گواهی می دهد، مقصود از آنها تنها امر و

............................. ص 197 ................................

نهی لفظی نیست، بلکه مقصود استفاده کردن از هر وسیله مشروع برای پیشبرد هدف های اسلامی است.پس اگر بخواهیم روح امر به معروف و نهی از منکر را با ترجمه و تعبیر فارسی خودمان بیان کنیم باید بگوییم: لزوم استفاده از هر وسیله مشروع برای پیشبرد اهداف اسلامی.

مطلبی که می خواهم به طور خلاصه عرض بکنم، کارنامه ما درباره امر به معروف و نهی از منکر است ... این اصل یکی از ارکان تعلیمات اسلامی است، یکی از ارکانی است که به نص صریح متون اسلامی و گفته پیغمبر اکرم اگر از بین برود، تمام تعلیمات اسلامی از بین رفته است. اگر این اصل منسوخ شود، جامعه اسلامی به صورتی که باید وجود داشته باشد هرگز وجود نخواهد داشت.کارنامه ما در این باب چگونه کارنامه ای است؟متاسفانه کارنامه ما مسلمین در این زمینه درخشان نیست.از آن نظر کارنامه درخشانی نیست که اولا ما آن حساسیتی را که اسلام در این زمینه دارد نداریم؛ یعنی آن اهمیتی را که اسلام به این موضوع داده است درک نکرده ایم و ثانیا در حدودی هم که به حساب و خیال خودمان به اهمیت این موضوع پی برده ایم، واجد شرایط آن نبوده ایم...

پیغمبر اکرم موضوع امر به معروف و نهی از منکر را با تعبیر دیگری بیان کرده است. آنجا که فرمود:«کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته » تمام افراد شما مسلمانان به منزله حافظ و نگهبان و شبان دیگران هستید و تمام شما نسبت به تمام خودتان مسئولید. تعبیری از این بالاتر نمی توان کرد؛ یعنی ایجاد نوعی تعهد و مسئولیت مشترک میان افراد مسلمان برای حفظ و نگهداری جامعه اسلامی بر مبنای تعلیمات اسلامی.

چنین وظیفه سنگینی اولا آگاهی و اطلاع زیاد می خواهد، یعنی هر فرد یا اجتماع نا آگاهی نمی تواند این وظیفه را به خوبی انجام دهد، و ثانیا قدرت و امکان می طلبد. انجام دادن چنین مسئولیت  بزرگ و چنین تکلیف بسیار بزرگی احتیاج به قدرت و نیرو دارد، و ما قدرت و نیروی لازم را برای این موضوع کسب نکرده ایم.نیرو را بالقوه داریم ولی این نیرو را جمع نمی کنیم...

چون می خواهم در این موضوع بالاجمال و الاشاره صحبت کنم، همین قدر عرض می کنم که شما اگر می خواهید بفهمید کارنامه ما در این زمینه چگونه است، یک رسیدگی به کارهای ما در زمینه امر به معروف و نهی از منکر بکنید، یعنی مظاهر امر به معروف و نهی از منکر خودمان را بررسی کنید ببینید چیست؟...

ما به عنوان خدمت  به اسلام تبلیغ می کنیم، مجالس تبلیغی تشکیل می دهیم. یک بررسی روی این مجالس تبلیغی بکنید، ببینید مجموع تبلیغاتی که در این مجالس می شود در چه حدود و سطح و در اطراف چه مسائلی است؟یکی دیگر از مظاهر همبستگی های اسلامی ما، همدردی ما و امر به معروف و

............................ ص 198 ...............................

نهی از منکر ما، کتاب های اسلامی است که منتشر می کنیم.در کشور ما الآن هم باز بیشترین کتابی که منتشر می شود، کتاب های اسلامی و مذهبی است؛ ولی این کتاب ها را رسیدگی کنید، ببینید ارزش معنوی آنها چقدر است؟ارزش نویسندگانش را دریابید. ببینید محتویات و هدف های این کتاب ها چیست؟ در چه سطحی برای مسلمین منتشر می شوند؟یعنی بفهمید امر به معروف و نهی از منکر ما در چه سطحی است، در چه مرتبه و مقامی است؟ببینید در میان مسائل اجتماعی اسلامی که بیشتر از هر مساله دیگر فکر ما را به خود مشغول می دارد و ما نسبت  به آن مسائل بیشتر از مسائل دیگر حساسیت نشان می دهیم و جرقه ایجاد می کنیم، بیشتر برای چه مسائلی ناراحت می شویم و حساسیت نشان می دهیم و درباره چه مسائلی بی تفاوت می مانیم، لختیم، حساسیتی نداریم؟این را یک بررسی بکنیم، آن وقت می توانیم رشد اجتماعی، رشد امر به معروف و نهی از منکر، کارنامه خودمان در زمینه امر به معروف و نهی از منکر را تشخیص بدهیم.

...به خدا قسم اگر انسان از دیده خون ببارد، کم است.چرا باید کارنامه ما ملت در امر به معروف و نهی از منکر اینقدر پست و پایین باشد؟!امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟یعنی همدردی، همبستگی، همکاری، همگامی، تعرف(شناسایی)، آگاهی، قدرت.آن که روز اول این اصل را طرح کرد، برای این طرح کرد که می دانست دینش دین اجتماعی است، دین فردی نیست، دین صومعه و دیر نیست.آنها که یک عمر در دیرها و صومعه ها زندگی کردند، امروز دارند متشکل می شوند، همبستگی و همدردی پیدا می کنند، ما که دینمان دین اجتماع و زندگی و همکاری و وحدت و همبستگی است، به سوی انفراد و تنهایی و جدایی و تفرق گرایش پیدا کرده ایم.آن که چنین دستوری را طرح می کند می خواهد ما ملتی آگاه باشیم و بلکه حوادثی را که در بطن روزگار مستتر و پنهان است، آینده را پیش بینی کنیم. ما نه تنها آینده را پیش بینی نمی کنیم بلکه وضع زمان خودمان را هم نمی فهمیم!امام صادق در هزار و سیصد سال پیش فرمود:«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » آن کس که زمان خود را درک کند، اوضاع زمان خود را بشناسد، جریانی را که در سطح و بطن زمان مستمر است درک کند، در کار خود اشتباه نمی کند؛ یعنی مردم بی خبر از زمان خود، بی خبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار می گذرد، همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار می کنند، به جای اینکه دشمن را بکوبند خودشان را می کوبند، به جای اینکه سینه دشمن را سیاه کنند سینه و پشت  خودشان را سیاه می کنند، سال ها باید در تپه بمانند.این هم کارنامه ما...

.......................... ص 199 ...............................

حال چکار کنیم که خودمان ارزش پیدا کنیم، به صورت یک ملت  با ارزش درآییم، به صورت یک ملت معتبر و با آبرو درآییم؟ جواب این سؤال را قرآن مجید داده است:«کنتم خیر امة اخرجت للناس » شما بهترین امت ها و ملت ها هستید، شما با ارزش ترین امت ها و ملت ها هستید، اما با یک شرط:«تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر».می خواهی به خودت ارزش بدهی؟ می خواهی در نزد پیغمبر خدا ارزش پیدا کنی؟با عمل کردن به این اصل در نزد خدا و پیغمبر ارزش پیدا کن.اگر می خواهی در نزد ملل جهان ارزش پیدا کنی که هم بلوک شرق روی تو حساب کند و هم بلوک غرب، سرنوشت تو را او در اختیار نگیرد و او برای تو تصمیم نگیرد، امر به معروف و نهی از منکر داشته باش، همبستگی و همدردی داشته باش، اخوت و برادری اسلامی را زنده کن، از بی خبری پرهیز کن، از ضعف پرهیز کن، از لاابالیگری پرهیز کن. این برنامه های بی خبری و لاابالیگری برای چیست؟ برنامه بی خبری برای این است که آگاه نباشی، نفهمی، ندانی و برنامه لاابالیگری برای این است که ضعیف باشی، قدرت نداشته باشی.

ما بنشینیم اینجا و بگوییم عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت  حسینی، یک عامل بزرگ که حسین علیه السلام را به حرکت واداشت، او را از جان تکان داد، حسین بن علی به امر به معروف و نهی از منکر ارزش داد، اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر ارزش درجه اول قائل است؛ یعنی آن را یکی از ارکان تعلیمات خودش می داند، اگر این رکن نباشد سایر تعلیمات نمی توانند کار کنند، اینها درست، ولی ما چکار کنیم؟آیا ما دائم از گذشته صحبت کنیم؟یا گذشته برای آینده است؟آینده و گذشته را باید به یکدیگر مربوط و متصل کرد.از نهضت  حسینی در همین زمینه باید استفاده کرد، مردم را آگاه نمود. ببینید چه می کنند؟ چگونه تبلیغ می کنند؟ چگونه کتاب می نویسند و چگونه باید بنویسند؟ درباره چه مسائلی باید فکر کنند و درباره چه مسائلی حساسیت دارند؟ ببینیم علی بن ابیطالب علیه السلام، حسین بن علی علیه السلام روی چه مسائلی حساسیت داشتند، ما هم روی همان مسائل حساسیت نشان دهیم. چرا آنها روی مسائلی حساسیت نشان می دهند و ما روی مسائل دیگر؟از اینجا باید استفاده کنیم که پول هایمان را چگونه خرج کنیم.آیا ما رشدی در این زمینه داریم؟می فهمیم انفاقی که در راه خدا به خیال خودمان می کنیم چه انفاقی است؟ به خدا قسم من می ترسم زیانی که ما از راه امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه کرده ایم یا صدمه هایی که از این راه به اسلام زده ایم، از زیان ترک امر به معروف و نهی از منکرمان بیشتر باشد.

من نمی دانم اگر ضرر و منفعت مجموع کتاب های اسلامی را که ما منتشر می کنیم پای همدیگر حساب کنیم، فایده اش بیشتر است  یا ضررش؛ همچنین الآن نمی توانم به طور دقیق بگویم که اگر پول هایی را

.......................... ص 200 ...............................

که در راه اسلام و حتی به قصد قربت  خرج می کنیم پای هم حساب کنیم، آیا منفعتشان برای اسلام بیشتر است یا ضررشان. چون قرآن صریحا می گوید انفاق دو گونه است، و در مورد یک نوع آن می گوید:«مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة ماة حبة ».یک نوع انفاق را می گوید مثلش مثل گندمی است که در زمین مساعدی کاشته شود، هفت  خوشه درآورد و هر خوشه ای صد دانه باشد و حتی از این هم بیشتر:«و الله یضاعف لمن یشاء». یعنی برخی انفاق های در راه خدا اینقدر خیر و برکت دارد؛ اما یک انفاق دیگر هم مثال می زند:«کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم » این انفاق مثلش مثل یک باد سموم خطرناکی است که وقتی به یک کشتزار آماده می رسد آن را خراب می کند؛ یعنی آنچه را هم که به وجود آمده است از بین می برد.»[107]

شعارهای عاشورا

برای موفقیت هر کار یا تحرک پیام آورانه و تضمین دوام و استمرار آن، باید شعارهای آن از دل مبادی ای بیرون بیاید که خواستار اجرا و عملی ساختن آنها است. از آنجا که مسئله حسین (ع) ازجمله مسائلی است که جایگاه زیاد و بزرگی برای شعار قائل است زیرا آنها را وسیله ای برای بیان مدلولات این حادثه و قدرت مضامین آن می داند استاد مطهری خواستار آن است که شعارهایی که در سینه زنی ها سر داده می شود، حسینی باشد.

همچنین خواستار آن است که گریه ها، اندوهگینی ها و نوحه گری هایی که برای حسین صورت می گیرد، با اهداف احیاگرانه و نهضت گرایانه حسین همنوا و هماهنگ باشد؛ چراکه ائمه اطهار (ع) همواره از شاعران، سخن سرایان و مداحان اهل بیت دعوت می کردند که شعر بخوانند و جهان را از مصیبت اهل بیت آگاه سازند. خود آنان نیز گریه می کردند و اشک های فراوانی می ریختند. با این حال مطهری خواستار آن است که این شعارها باید پیام آورانه باشد و در مضمون خود حاوی معانی والای این رسالت بزرگ باشد؛ نه شعارهای من  در آوردی. این است که می گوید:

«عظمت اباعبدالله چیز دیگری است.او چیزی است، ما چیز دیگری.شعارهایی که در سینه زنی ها و نوحه سرایی ها می دهید، شعارهای حسینی باشد. نوحه، بسیار بسیار خوب است. ائمه اطهار دستور می دادند افرادی که شاعر بودند، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند، بیایند برای آنها ذکر مصیبت بکنند.

.......................... ص 201 .................................

آنها شعر می خواندند و ائمه اطهار گریه می کردند. نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرزنی، من با همه اینها موافقم؛ ولی به شرط اینکه شعارها شعارهای حسینی باشد، نه شعارهای من در آوردی:«نوجوان اکبر من، نوجوان اکبر من »شعار حسینی نیست. شعارهای حسینی شعارهایی است که از این تیپ باشد، فریاد می کند:«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا» مردم!نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل رویگردان نیست؟در چنین شرایطی، مؤمن(نگفت حسین یا امام)باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح بدهد.»[108]

همچنین می گوید:

«و یا:«لا اری الموت الا سعادة و الحیوة مع الظالمین الا برما» هر جمله اش سزاوار است که با آب طلا نوشته شود و در همه دنیا پخش گردد، و این باز هم کم است)من مرگ را جز خوشبختی نمی بینم، من زندگی با ستمکاران را جز ملالت و خستگی نمی بینم.

مرا عار آید از این زندگی که سالار باشم کنم بندگی

شعارهای حسین علیه السلام شعارهای محیی بود(یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم) .»[109]

«اباعبدالله یک مصلح است.این تعبیر از خودش است(انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی).»[110]

«این را حضرت در نامه ای به عنوان وصیتنامه به برادرشان محمد بن حنفیه که مریض بود به طوری که از ناحیه دست فلج داشت و قدرت این که در رکاب حضرت باشد و خدمت کند نداشت نوشتند و به او سپردند، چرا؟برای اینکه دنیا از ماهیت نهضت او آگاه شود:مردم دنیا!من مثل خیلی افراد نیستم که قیام و انقلابم به خاطر این باشد که خودم به نوایی رسیده باشم، برای اینکه مال و ثروتی تصاحب کنم، برای اینکه به ملکی رسیده باشم.این را مردم دنیا از امروز بدانند(این نامه را در مدینه نوشت)قیام من قیام مصلحانه است.من یک مصلح در امت جدم هستم.قصدم امر به معروف و نهی از منکر است، قصدم این است که سیرت رسول خدا را زنده کنم، روش علی مرتضی را زنده کنم.سیره پیغمبر مرد، روش علی مرتضی مرد، می خواهم این سیره و این روش را زنده کنم.»[111]

ایشان در ادامه می گویند:

......................... ص 202 ............................

«از اینجا می فهمیم که چرا ائمه اطهار این همه دستور اکید داده اند که عاشورا باید زنده بماند و چرا این همه اجر و پاداش و ثواب برای عزاداری اباعبدالله منظور شده است.»[112]

سپس در بیان هدف از برپایی عزاداری می گوید:

«آیا آنها این سخن را فقط به خاطر یک عزاداری مثل عزاداری های ما در وقتی که پدر یا مادرمان می میرد، گفتند؟ نه، مردن های ما ارزشی ندارد، در مردن های ما فکر و ایده و هدفی وجود ندارد. ائمه اطهار از این جهت گفتند عاشورا زنده بماند که این مکتب زنده بماند، برای اینکه اگرچه شخص حسین بن علی نیست ولی حسین بن علی باید به قول امروز یک سمبل باشد، به صورت یک نیرو زنده باشد.»[113]

«حسین اگر خودش نیست، هر سال محرم که طلوع می کند، یکمرتبه مردم از تمام فضا بشنوند:«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا»، برای اینکه از راستی و حقیقت، شور حیات، شور امر به معروف، شور نهی از منکر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمین، در میان مردم شیعه پیدا بشود.»[114]

«پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا که دائما حسین حسین می کنید و به سر خودتان می زنید، چه می خواهید بگویید؟باید بگوییم:ما می خواهیم حرف آقایمان را بگوییم، ما هر سال می خواهیم تجدید حیات کنیم(یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم).باید بگوییم عاشورا روز تجدید حیات ما است. در این روز می خواهیم در کوثر حسینی شست وشو کنیم، تجدید حیات کنیم، روح خودمان را شست وشو بدهیم، خودمان را زنده کنیم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بیاموزیم، روح اسلام را از نو به خودمان تزریق کنیم.»[115]

بر این اساس، شهید مطهری نمی پذیرد که وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به فراموشی سپرده شود؛ همچنین نمی پذیرد که روح شهادت، جهاد و فدا شدن در راه حق از ما دور شود و در این باره می گوید:

«ما نمی خواهیم حس امر به معروف و نهی از منکر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداکاری در راه حق، در ما فراموش بشود، نمی خواهیم روح فداکاری در راه حق در ما بمیرد.»[116]

«این فلسفه عاشوراست، نه گناه کردن و بعد به نام حسین بن علی بخشیده شدن!گناه کنیم، بعد در مجلسی شرکت کنیم و بگوییم خوب دیگر گناهانمان بخشیده شد. گناه آن وقت  بخشیده می شود که روح ما پیوندی با روح حسین بن علی بخورد، اگر پیوند بخورد، گناهان ما قطعا بخشیده می شود؛ ولی

.............................. ص 203 .............................

علامت  بخشیده شدنش این است که دو مرتبه دیگر دنبال آن گناه نمی رویم.اما اینکه از مجلس حسین بن علی بیرون برویم و دو مرتبه دنبال آن گناهان برویم، نشانه این است که روح ما با روح حسین بن علی پیوند نخورده است.»[117]

ایشان در مورد شعارهای عاشورایی چنین تأکید می کند:

«شعارهای اباعبدالله شعار احیای اسلام است، این است که چرا بیت المال مسلمین را یک عده به خودشان اختصاص داده اند؟چرا حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می کنند؟چرا مردم را دو دسته کرده اند:مردمی که فقیر فقیر و دردمندند، و مردمی که از پرخوری نمی توانند از جایشان بلند شوند؟

در بین راه در حضور هزار نفر لشکریان حر آن خطبه معروف را خواند که طی آن، حدیث پیغمبر را روایت کرد، گفت:پیغمبر چنین فرموده است که اگر زمانی پیش بیاید که اوضاع چنین بشود، بیت المال چنان بشود، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود، اگر مسلمان آگاهی اینها را بداند و سکوت کند، حق است  بر خدا که چنین مسلمانی را به همانجا ببرد که آن ستمکاران را می برد. بنابراین من احساس وظیفه می کنم، «الا و انی احق من غیر»در چنین شرایطی من از همه سزاوارترم.»[118]

ایشان در بخش دیگری از دیدگاه های خود، اهداف مکتب عاشورا و اهداف شعارهای آن را خلاصه می کند و می گوید:

«این است مکتب عاشورا و محتوای شعارهای عاشورا.شعارهای ما در مجالس، در تکیه ها و در دسته ها باید محیی باشد نه مخدر، باید زنده کننده باشد نه بی حس کننده. اگر بی حس کننده باشد، نه تنها اجر و پاداشی نخواهیم داشت  بلکه ما را از حسین علیه السلام دور می کند. این اشک برای حسین ریختن خیلی اجر دارد؛ اما به شرط اینکه حسین آن چنان که هست در دل ما وارد بشود.«ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین » (9) اگر در دلی ایمان باشد نمی تواند حسین را دوست نداشته باشد؛ چون حسین مجسمه ای است از ایمان.»[119]

«مقداری که حمله می کرد و آنها را دور می ساخت، برمی گشت، می آمد در آن نقطه ای که آن را مرکز قرار داده بود.آن نقطه، نقطه ای بود که صدارس به حرم بود؛ یعنی اهل بیت اگرچه حسین را نمی دیدند ولی صدایش را می شنیدند.برای اینکه زینبش مطمئن باشد، برای اینکه سکینه اش مطمئن باشد، برای اینکه بچه هایش مطمئن باشند که هنوز جان در بدن حسین هست، وقتی که می آمد در آن نقطه می ایستاد، آن زبان خشک در آن دهان خشک به حرکت می آمد و می گفت:«لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم »یعنی این نیرو از حسین نیست، این خداست که به حسین نیرو داده است.»[120]

........................... ص 204 ...........................

«هم شعار توحید می داد و هم به زینبش خبر می داد که زینب جان!هنوز حسین تو زنده است.به خاندانش دستور داده بود که تا من زنده هستم کسی حق ندارد بیرون بیاید.لذا همه در داخل خیمه ها بودند.»[121]

تحلیل واقعه عاشورا

امام حسین در وصیت نامه خود که برخلاف وصیت نامه های معمولی است، اهداف قیام خود را شرح می دهد و آن را با این عبارت آغاز می کند:

«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی)...برای اینکه دنیا از ماهیت نهضت او آگاه شود:مردم دنیا!من مثل خیلی افراد نیستم که قیام و انقلابم به خاطر این باشد که خودم به نوایی رسیده باشم، برای اینکه مال و ثروتی تصاحب کنم، برای اینکه به ملکی رسیده باشم.این را مردم دنیا از امروز بدانند(این نامه را در مدینه نوشت)قیام من قیام مصلحانه است.من یک مصلح در امت جدم هستم.قصدم امر به معروف و نهی از منکر است، قصدم این است که سیرت رسول خدا را زنده کنم، روش علی مرتضی را زنده کنم.سیره پیغمبر مرد، روش علی مرتضی مرد، می خواهم این سیره و این روش را زنده کنم.»[122]

استاد مطهری بر این باور است که باید این شعر را بیشتر کاوید؛ زیرا در آن تاریخ خاص معنای ویژه ای دارد؛ وگرنه چرا امام حسین (ع) پس از آنکه درباره امر به معروف و نهی از منکر سخن می گوید، بیان می کند که هدفش از قیام، ادامه راه جدّ و پدرش بوده است و مگر سیره جدّ و پدرش غیر از سیره امر به معروف و نهی از منکر بوده است؟ ازاین رو برای درک معنای این شعار، باید به آن شرایط زمانی بازگشت.

مطهری برای استدلال بر عظمت شهادت امام حسین (ع) به یکی از سخنان آقای آیتی اشاره می کند که گفته بود:

«رنگ خون از نظر تاریخی قرمز ثابت ترین رنگ ها است. در تاریخ و در مسائل تاریخی آن رنگی که هرگز محو نمی شود رنگ قرمز است، رنگ خون است و حسین بن علی (ع) تعمدی داشت که تاریخ خودش را با این رنگ ثابت و زایل نشدنی بنویسد، پیام خود را با خون خویش نوشت.»[123]

 

مقالات مرتبط:

تحریفات عاشورا از نظر استاد مطهری بخش اول

پی نوشت ها

61. همان، ص325 .

62  . همان.

63. همان، ص331.

64  . همان، ص 322.

65  . همان،ص 332.

66  . همان.

67. همان، ص333.

68  . همان.

69. همان.

70. همان، صص 334 336.

71. همان، ص344. در اینجا نیز مترجم محترم عبارت« از مکه تا کربلا و از ابتدای ورود به کربلا تا شهادت،خطبه های » را ترجمه نکرده اند.م

72. همان، ص 345.

73  . همان، ص 348.

74  . همان، ص 350.

75. همان.

76. همان، ص 351.

77. همان، ص351 .

78. همان، ص352.

79  . همان، ص354.

80  . همان، ص 355.

81  . همان، ص358 .

82  . همان، ص368.

83  . همان، ص 379 .

84  . همان.

85  . همان، صص 379 380.

86  . همان، صص 380 381.

87  . همان، ص 381.

88. همان، صص 381 382.

89  . همان، ص 382.

90. همان.

91  . همان.

92. همان، ص 411.

93  . همان.

94  . همان، ص 412.

95  . همان.

96  . همان، ص 413 .

97  . همان.

98  . همان، ص 414.

99  . همان .

100  . همان.

101  . همان، ص 415.

102  . همان، صص 415 416.

103  . همان، ص 417.

104  . همان، ص 420.

105  . همان.

106. این مطلب در نوشته مؤلف محترم بسیار خلاصه آمده بود که در اینجا با توجه به اهمیت آن و در عین حال با توجه به بی اهتمامی عجیبی که در حق آن می شود، اندکی تفصیل داده شد.م

107  . همان، صص 281 288.

108همان، صص 187 188.

109  . همان، ص 188.

110.همان.

111  . همان.

112  . همان،ص 189.

113. همان.

114  . همان.

115  . همان.

116همان.

117. همان، صص 189 190.

118  . همان ص 190.

119  . همان.

120  . همان، ص 192.

121  . همان.

122. همان، ص 180.

123. همان، صص 371 372


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است