در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پیام حوزه ش 17، ربانی گلپایگانی، علی ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

بنگر که چه گونه برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم.البته، درجات و برتری های اخروی[آن ها]بزرگ تر است».[17(اسراء):21]

جهان آفرینش،تجلّی علم و قدرت و عنایت خداوند است.بدین جهت بر قائمه ی عدل و حکمت،استوار،و از نهایت اتقان و جمال،برخوردار است.

جهان،دارای دو قسم کثرت و گوناگونی است:یکی کثرت طولی-که در اصطلاح فلاسفه،از آن به«عالم عقل و مثال و طبیعت»یاد می شود-و دیگری،کثرت عرضی-که در عالم طبیعت،به روشنی نمایان است-.انواع و اصناف و افراد مختلف در دنیای جماد و نبات و حیوان از این قبیل است.

بدون شک این تکثرها و تفاوت ها،اسباب و عللی دارد که برخی طبیعی و برخی غیر طبیعی است.پاره ای،محکوم و مقهور جبر طبیعت است و پاره ای دیگر،ارادی و اختیاری است.

صفحه 69

از آن جا که هستی انسان،به منزله ی عصاره ای از کل آفرینش است(و فیک انطوی العالم الأکبر)همه ی این اسباب و علل،بر حیات او تأثیر می گذارد.بدین جهت او موجودی است که نه بسان پدیده های عالم طبیعت،فاقد هرگونه اراده و اختیار،و قدرت انتخاب عقلانی است و نه عقل و علم محض است که از اراده ی خالص عقلانی بهره مند باشد.ولی در مجموع از گوهر اراده و اختیار و قدرت انتخاب عقلی برخوردار و مسئول کارهای خویش است.

 

در هر حال،هر یک از اسباب و علل اختیاری و غیر اختیاری،در شکل گیری شخصیت انسان سهم ویژه ای دارد.هرگاه این دو دسته عوامل،به گونه ای مطلوب و هماهنگ،با غایات و آرمان های بشری،همراه و هم سو گردد،به رشد و تعالی و بالندگی شخصیت علمی و عملی انسان می انجامد،و هراندازه از این نقطه ی عالی و آرمانی،فاصله بگیرد.رشد و تعالی او نیز تنزّل می یابد تا آن جا که ممکن است در مقابل کمال و تعالی معنوی قرار گرفته و سیر قهقرایی پیدا کند و گرفتار انحطاط و خسران گردد.در طول تاریخ،نمونه های فراوانی از راهیان این دو طریق،یعنی نخبگان و

صفحه 70

فرومایگان خودنمایی کرده اند.

استاد مطهری،یکی از سالکان طریق نخست و از زبدگان و نخب گان است.وی عمر گران مایه و ثمربخش خویش را در راه کسب و نشر معارف اسلامی و تعلیم و تربیت دینی نثار کرد و در این مسیر،لحظه ای درنگ نکرد و باز نایستاد و در سایه ی آن تلاش های مخلصانه،شجره ی طیبه ی تنومندی را در بوستان معارف اسلامی، کاشت که ریشه هایی استوار و شاخه هایی بلند و پر ثمر دارد و جویندگان حقیقت و دوست داران معرفت را بهره مند می سازد تؤتی أکلها کلّ حین بأذن رب ها .

حق بزرگی که استاد مطهری بر جامعه ی اسلامی،عموما،و بر جامعه ی فرهنگی و فرهیخت گان حوزه و دانشگاه،خصوصا،دارد،بر هیچ خردمند منصفی پوشیده نیست.

تنوع و گستردگی موضوعاتی که آن عالم فرزانه،به تبیین و بررسی آن ها پرداخته و مخاطبان گوناگونی که گفته ها و نوشته های استاد برای آنان پدید آمده است تا آن جا که کودکان و نوجوانان و جوانان و حوزویان و دانشگاهیان و حتی مردم عادی که تحصیلات کلاسیک ندارند را شامل می شود،سبب شده است که چهره ی علمی وی برای طیف های مختلف-البته به درجات متفاوت-شناخته و محبوب خاص و عام گردد.

بدون شک،شهادت مظلومانه و افتخارآمیز آن عزیز،مزید این شهرت و محبوبیت است.

بدین جهت،تجلیل از مقام علم و فضیلت و شهادت و تقدیر از متفکری دوراندیش و عالمی درد آشنا و معلمی پرتلاش و دل سوز و مجاهدی خستگی ناپذیر، ایجاب می کند که شخصیت علمی و اندیشه ها و آرای استاد،مورد بحث و تحقیق قرار گیرد تا بهره گیری از آثار و افکار او،بهتر و بیش تر گردد.

نگارنده ی این سطور-که از آثار علمی و اندیشه های بلند استاد بهره های فراوان برده است-به انگیزه ی ادای وظیفه ی شاگردی-گذشته از بیان نظریه های مرحوم مطهری در حوزه ی تدریس و تبلیغ-تاکنون سلسله مقالاتی را به مناسبت سالگرد

صفحه 71

شهادت آن گران مایه،نگاشته و منتشر ساخته است. «1»

نوشتار حاضر،گام دیگری در همین جهت است.غرض ما،در این بحث و تحقیق،این است که زوایای مختلف شخصیت و ویژگی های سیره ی علمی استاد را بررسی کنیم و از این رهگذر،علاوه بر روشن ساختن جایگاه ویژه ی مرحوم مطهری در عرصه ی فلسفه و دین پژوهی،راز و رمز موقّقیّت وی را به عنوان.یکی از عالمان دینی بیان کنیم تا بدین طریق،الگوی روشنی در اختیار علاقه مندان رشد و تعالی در عرصه ی دانش و پرورش-به ویژه طلاب جوان حوزه های علوم دینی-قرار گیرد و نیز،رغبت و اشتیاق معرفت جویان به مطالعه ی آثار علمی استاد،فزونی یابد.

استعداد ویژه و هوش فلسفی

قبل از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که انسان ها از نظر استعداد و قابلیت های

1-عناوین این مقالات-که در مجله ی نور علم چاپ شده است-بدین قرار است:الف)ذهن شناسی و فلسفه.ب)رابطه ی فلسفه و علوم تجربی ج)معقولات ثانیه و حل معمای شناخت. د)معرفت شناسی.ه)جایگاه تفکر عقلی در الهیات.

صفحه 72

آفرینشی،متفاوت اند،و آن کس که در شرایط مناسب،به استعداد ذاتی خود پی ببرد و به پرورش آن اهتمام ورزد.نخستین و مهم ترین گام را در راه رشد و تعالی خود برداشته است.همین امر است که اکثر نوابغ را از دیگران متمایز ساخته است.

در تاریخ فلسفه و علم،نام مکتشفان و نظریه پردازان بسیاری را می خوانیم که قبل از آن که به رشته ی مورد علاقه خود-که استعداد ویژه ی آن را نیز داشته اند- بپردازند،افرادی ناموفق بودند،تا چه رسد به این که از نوابغ و نخب گان باشند،ولی پس از توجه به استعداد ذاتی و کوشش در راه بارور ساختن آن،نبوغ و برجستگی خود را نمایان ساختند.استاد مطهری چنان که خود گفته است.از آغاز به مباحث عقلی علاقه ی ویژه ای داشته و بدین جهت برای فیلسوفان و عارفان و متکلمان، حرمت ویژه ای را در نهاد خود احساس می کرده است.چنان که گفته است:

«به یاد دارم که از همان آغاز طلبگی که در مشهد مقدمات عربی می خواندم،فیلسوفان و عارفان و متکلمان-هر چند با اندیشه هایشان آشنا نبودم-از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان،در نظرم عظیم تر و فخیم تر می نمودند،تنها به این دلیل که آن ها را قهرمانان صحنه ی این اندیشه ها می دانستم. دقیقا به یاد دارم که در آن سنین که میان سیزده تا پانزده سالگی بودم،در میان آن همه علما و فضلا و مدرسین حوزه ی علمیه ی مشهد،فردی که از همه در نظرم بزرگ جلوه می نمود و دوست می داشتم به چهره اش بنگرم و در مجلس درسش بنشینم،مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی،مدرس فلسفه ی الهی آن حوزه بود...» «1»

صفحه 73

جایگاه حکمت الهی اسلامی در نگاه استاد

استعداد ویژه و عشق وافر استاد به مباحث عقلی،وی رابه تحصیل فلسفه و حکمت الهی علاقه مند ساخت و سبب شد که او،سهم بیش تری از دوران تحصیل خود را به این رشته اختصاص دهد و پس از چندی از صاحب نظران و اساتید به نام این رشته به شمار آید،اگر چه در زمینه ی علوم دیگر حوزوی نیز از برجست گان و مجتهدان بوده است.

از دیدگاه استاد مطهری،فلسفه ی اسلامی-به ویژه حکمت متعالیه ی صدرایی- عالی ترین مکتب فلسفی است که در تاریخ فلسفه-اعم از قدیم و جدید-همتایی ندارد.این مکتب فلسفی،در عین این که خود از معارف اصیل قرآن و روایات معصومان علیهم السّلام تغذیه کرده و به این پایه از کمال راه یافته است،راه را برای درک عمیق معارف اصیل اسلامی هموار ساخته است.

استاد درباره ی نقش معارف اسلامی،خصوصا نهج البلاغه،در تعالی فلسفه ی اسلامی گفته است:نهج البلاغه،در تاریخ فلسفه ی شرق،سهم عظیم دارد.

صفحه 74

صدر المتألهین-که اندیشه های حکمت الهی را دگرگون ساخت- تحت تأثیر عمیق کلمات علی علیه السّلام بود.روش او در مسائل توحید، بر اساس استدلال از ذات به ذات،و از ذات بر صفات و افعال است و همه ی این ها مبتنی است بر صرف الوجود بودن واجب،و آن،بر پایه ی یک سلسله اصول کلی دیگر که در فلسفه ی عامه ی او مطرح است،بنا شده است.

حکمت الهی شرق،از برکت معارف اسلام بارور شد و استحکام یافت و بر یک سلسله اصول و مبادی خلل ناپذیر بنا شد، ولی حکمت الهی غرب از این مزایا محروم ماند...اگر کسی بخواهد مقایسه ای در زمینه ی بحث هایی که در این دو-سه فصل اشاره شد،به عمل آورد،لازم است در اطراف برهان وجودی که از طرف«آنسلم مقدّس»تا دکارت و اسپینوزا و لایب پنتس و کانت و غیره به بحث و ردّ و قبول آن پرداخته اند،مطاله کند،آن گاه آن را با برهان صدیقین صدر المتألهین که از اندیشه های اسلامی و مخصوصا کلمات علی علیه السّلام الهام یافته است،مقایسه نماید.تا ببیند تفاوت ره از کجا است تا به کجا.» «سیری در نهج البلاغه،چاپ دوم،صص 76-77»

استاد،ضمن بیان خاطره های دوران تحصیل خود در قم و آشنایی خود با حکمت الهی و آموختن آن نزد علامه ی طباطبایی،نقش آموخته های فلسفی را در درک معارف توحیدی اسلام چنین بیان می کند.

«...خلاصه یک طرح اساسی در فکرم ریخته شده بود که در زمینه ی حل مشکلات ام در یک جهان بینی گسترده بود.در اثر درک این مطلب و یک سلسه مطالب دیگر از این قبیل به اصالت

صفحه 75

معارف اسلامی اعتقاد پیدا کرده بودم.معارف توحیدی قرآن و نهج البلاغه و پاره ای از احادیث و ادعیه ی پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و اهل بیت اطهار علیهم السّلام را در یک اوج عالی احساس می کردم.در این وقت فکر کردم دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمی کردم،همه چیز دیگرم،چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی،ممکن بود بهتر از این باشد که هست،همه ی آن چیزهایی که اکنون دارم،داشتم و لااقل مثل و جانشین و احیاناً بهتر از آن را داشتم،اما تنها چیزی که قطعا نه خود آن را و نه جانشین آن را داشتم،همین طرح فکری بود یا نتایج اش.الآن هم بر آن عقیده ام». «2»

شرح و منتقد و مبتکر

دانشمندان و محقّقان در رشته های مختلف علمی-اعم از دینی و غیر دینی- اصناف گوناگونی دارند:عده ای از آنان کسانی اند که نظریه های جدیدی را مطرح می کنند که مایه ی تحوّل اساسی در یک علم می شود و به عنوان طریقه یا مکتب تازه ای تلقی می گردد.نظریه ی«خورشید مرکزی»در علم هیئت که از سوی دانشمندانی مانند کپرنیک و کپلر مطرح گردید و از سوی گالیله،به روش علمی،تبیین و اثبات شد،از این قبیل است.کشف قانون«جاذبه ی عمومی»و طرح«فیزیک مکانیک»از سوی نیوتن،و نظریه ی«نسبیت»از سوی اینشتین و فرضیه ی«تکامل انواع»از سوی داروین و آرای کسانی چون بیکن،دکارت،جان لاک،کانت،در حوزه ی معرفت شناسی،را می توان نمونه هایی از اندیشه هایی که مایه ی تحوّل در علم و تفکّر بشری گردیده،به شمار آورد.

صفحه 76

از دانشمدان اسلامی،شیخ مفید،خواجه نصیر الدین طوسی،در علم کلام و ابن سینا،سهروردی،صدر المتألهین،در فلسفه و محی الدین عربی در عرفان و علامه طبرسی و علامه ی طباطبایی،در تفسیر قرآن و شیخ طوسی و محقّق حلی،در فقه و شیخ انصاری،در اصول فقه و محدّث کلینی و ابو عبد الله بخاری،در علام حدیث،از علمای مبتکر و مبدع در رشته های مختلف علوم اسلامی به شمار می روند.

عده ای دیگر،کسانی اند که صرفاً به شرح و تبیین نظریه های دسته ی نخست می پردازند و خود،نه قدرت ابداع و ابتکار دارند و نه از توان نقادی برخوردارند. حداکثر تلاش آن ها در فهم نظریه های پیشین و توضیح آن ها با استفاده از روش تمثیل یا تطبیق بر موارد و مصادیق است.غالب فلاسفه ی مشایی،نسبت به آرای ابن سینا، بدین شیوه برخورد کرده اند.

گروه سوم کسانی اند که در عین این که در اصول کلّی و بنیادی،پیرو مکتب یا نظریه ای خاص هستند ولی خود،علاوه بر شرح و تبیین،هم توان نقادی دارند،و هم صاحب ابداع و ابتکار می باشند،و بدین وسیله،در جرح و تعدیل یک نظریه و تکامل یک مکتب فکری،نقش مؤثری ایفا می کنند.نقشی که ابن سینا نسبت به آرای ارسطو ایفا کرده،از این قبیل است.همین گونه است مقام آخوند خراسانی نسبت به آرای شیخ انصاری و جایگاه علامه طباطبایی در حکمت متعالیه ی صدرایی.

در این میان،دسته ی دیگری نیز یافت می شود که در برخورد با مکاتب و آرای مختلف،در لباس مصلح فکری ظاهر می شوند؛یعنی،به خاطر جا معیّتی که دارند و به آرای گوناگون و مبادی آن ها آشنایی کامل دارند،ریشه های اختلاف را یافته و با ارائه ی نظریه ای جدید،به حل آن اقدام می کنند.

در میان متفکران اسلامی،این ویژگی،در ملا عبد الرزاق لاهیجی،به روشنی دیده می شود.وی،در کتاب گوهر مراد در موارد اختلاف میان حکیمان و عارفان،متکلمان و حکیمان،اشعریه و معتزله و نظایر آن،به صورت یک مصلح فکری ظاهر شده و با توجه به احاطه ای که نسبت به آرای مختلف در موارد مزبور داشته،به حل اختلاف

صفحه 77

صدر المتألهین نیز در پاره ای از نزاع های فلاسفه ی مشائی و اشراقی،همین نقش را ایفا کرده است.و امام خمینی قدّس سرّه،نزاع میان حکیم و عارف،متکلم و فقیه و محدّث را از قبیل نزاع زبانی و روشی می دانست،نه نزاع موضوعی یا غایی.

مرحوم مطهری در عین این که در فلسفه،پیرو حکمت متعالیه است و در شرح و تبیین آن بسیار توان مند است،ولی یک شراح منتقد است و در مواردی به نقد آرای صدر المتألهین پرداخته است،مثلا در بحث ترکیب جسم از ماده و صورت و این که ترکیب آن دو اتحادی است نه انضمامی،یادآور شده است که با فرض ترکیب اتحادی،نمی توان ماده و صورت را دو موجود مستقل دانست و هر یک از آن دو را نوعی از جوهر به شمار آورد،بلکه باید گفت که صورت،عبارت است از حالت متحوّل شده ی ماده ی قبلی و حالت فعلی.قول به جوهریت هیولی در مقابل صورت، با نظریه ی«کون و فساد»سازگار است،نه یا نظریه ی تکّونات تدریجی.شاید بتوان قبول هیولی را به عنوان جوهر علی حده و مستقل از طرف صدر المتألهین،غفلتی از

صفحه 78

او محسوب داشت. «3»

استاد،از ابداع و نوآوری نیز سهم وافری دارد.نوآوری های وی،غالبا به شیوه ی طرح بحث و نتیجه گیری از آن است.پیش از این،به نتیجه ای که از بحث معقولات ثانیه گرفته و نقش مهم آن را در حل مشکلات تبیین کرده است،یادآور شدیم.

توجه و تأکید بسیاری که وی،نسبت به ذهن شناسی و تحلیل های ذهنی و نقش کلیدی آن در فلسفه ی اولی کرده است،از اندیشه های ابتکاری استاد است.این عبارت که«تا ذهن را نشناسیم،نمی توانیم فلسفه داشته باشیم»در پاورقی های جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم به صور مکرّر یادآوری شده است.

در نخستین مورد چنین آمده است:

«از نظر فلسفی،شناخت وجود و واقعیت،وقتی میسر است که انبوه اندیشه هایی را که محصول فعالیت های مختلف ذهن است، به دست آوریم و آن چه را که نماینده ی واقعیت خارج است،از آن چه محصول و معلول فعّالیّت ذهن است،تشخیص دهیم... خواننده ی محترم از حالا باید ذهن خویش را برای قبول یک حقیقت-که مکرّر به آن اشاره خواهیم کرد-آماده کند و آن،این که«تا ذهن را نشناسیم نمی توانیم،فلسفه داشته باشیم». «4»

از نوآوری های استاد در زمینه ی روش بحث،می توان مسئله«وجود ذهنی»را مثال زد که وی،نخست،روش مرسوم فلاسفه در طرح این بحث را یادآور شده که آنان،از«عین»به«ذهن»منتقل شده اند؛یعنی،نخست،وجود خارجی ماهیات را مورد نظر قرار داده،آن گاه وجود ذهنی آن ها را-که ماهیّات،بدون آثار خارجی،وارد ذهن می شوند-به عنوان موضوع بحث وجود ذهنی،مطرح کرده اند.

صفحه 79

مرحوم مطهری با اشاره به این که چنین شیوه ای،باعث دشواری فهم مقصود است،گفته،که:

اگر این مطلب را به صورت معکوس مطرح کنیم،تصوّرش آسان تر خواهد بود؛یعنی،به جای این که بگوییم:«آیا دنیای خارج در ذهن پدید می آید؟»،بگوییم«آیا دنیای ذهنی ما با تصوّرات گوناگونی که داریم،از قبیل تصوّر،رنگ،حرارت،برودت،شکل، کمیت،کیفیت و...آیا این ادراکات و تصوّرات ذهنی،در خارج از ذهن تحقق دارند یا نه؟»؛یعنی،آیا در خارج از ذهن،مثلا حرارت وجود دارد یا نه؟و اگر وجود دارد،آیا با همین ویژگی که ذهن برای آن می شناسد موجود است یا به گونه ای دیگر؟همین گونه است،برودت و حرکت و رنگ و غیره.بدین صورت،مسئله ای وجود ذهنی را می توان به نام«وجود عینی»نامید،و گفت:«آیا همین دنیایی که ما ادراک می کنیم،در عالم خارج هست یا اصلا در عالم خارج هیچ چیزی نیست-چنان که سوفسطاییان می گویند-و یا هست،اما چیزی صددرصد مغایر با دنیای ذهن-مانند آن چه به بار کلی نسبت می دهند-؟در این صورت،بحث می شود،بحث وجود عینی. «5»

آرمان گرایی در پژوهش علمی

گرایش دانشمندان به رشته های علمی خود،غالبا گزینش گرایانه است،ولی معیارها و ملاک هایی که گزینش های آنان را ترسیم و تعیین می کند،متفاوت است. این ملاک ها،گاهی دنیوی و مادی است،و گاهی آرمان گرایانه و معنوی است؛یعنی،

صفحه 80

علاوه بر استعداد و علایق ذاتی،اهداف عالی معنوی،محرّک و انگیزه ی دانشمند در پژوهش و تحقیق علمی او است.

داشتن چنین انگیزه ای،تلاش و کاوش علمی را افزایش می دهد و نشاط و امیدواری او را دو چندان می سازد،تا آن جا که حتی اگر شرایط مادی برخلاف او باشد،کم ترین تردیدی به خود راه نمی دهد و تا نیل به مقصود،از پای نمی نشیند.

زندگی پاستور(دانشمند معروف فرانسوی)نمونه ای از چنین دانشمندانی است. وی برای کشف آفت کرم ابریشم-که به پرورش دهندگان کرم ابریشم،خسارت های بسیاری وارد کرده بود-دست به پژوهش زد،امّا با مخالفت عده ای از رقیبان تنگ نظر خود،مواجه شد آنان از هیچ گونه کارشکنی،فروگذاری نکردند تا آن جا که مردم را نیز علیه او شوراندند،ولی وی به پژوهش خود ادامه داد تا سرانجام به موفقّیت کامل دست یافت.

آرمان گرایی و روحیه ی مسئولیت شناسی،سبب شد تا علامه ی طباطبایی،آن گاه که به حوزه ی علمیه ی قم آمد،با آن که مجتهدی مسلم و برجسته بود و می توانست به تدریس خارج اصول و فقه مبادرت ورزد و در آینده در ردیف مراجع بزرگ تقلید قرار گیرد،ولی چون در زمینه ی تفسیر قرآن و حکمت الهی،احساس خلأ و نیاز می کرد،تدریس در این دو موضوع را برگزید و خدمتی بی مانند را به عالم علم و دین ارزانی کرد.

استاد مطهری،به حق،عالمی آرمان گرا و مسئولیت پذیر است.روح و جوهر همه ی فعالیت های علمی او،ایفای وظیفه ی دینی و تبیین درست و استوار معارف اسلامی و دفاع از کیان عقاید و احکامی الهی است.خود او در این به اره چنین گفته است:

این بنده،از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام،تنها چیزی که در همه ی نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام،حلّ مشکلات و پاسخ گویی به سؤالاتی است که در زمینه ی مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است.

صفحه 81

نوشته های این بنده،برخی فلسفی،برخی اجتماعی،برخی اخلاقی،برخی فقهی،برخی تاریخی است.با این که موضوعات این نوشته ها کاملا با یکدیگر مغایر است،هدف کلّی از همه ی این ها،یک چیز بوده و بس.

این بنده،هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خود انتخاب کرده و درباره ی آن ها قلم فرسایی کرده است،لازم ترین موضوعات بوده است،تنها چیزی که ادعا دارد،این است که به حسب تشخیص خودش،از این اصل تجاوز نکرده که تا حدی که برای اش مقدور است،در مسایل اسلامی،عقده گشایی کند و حتی الإمکان،حقایق اسلامی را آن چنان که هست،ارائه دهد. فرضا نمی تواند جلوی انحرافات عملی را بگیرد،حتی الإمکان با انحرافات فکری مبارزه نماید و مخصوصا مسایلی را که دستاویز مخالفان اسلام است،روشن کند.» «6»

پیرایه زدایی از دامن معرفت دینی

استاد،گذشته از این که در آرمان گرایی علمی،ممتاز و برجسته است،در درست اندیشی و پیرایه زدایی از جامه ی معرفت دینی نیز،جایگاه بلندی دارد.از نظر او،تفسیرهای ناصواب و پیرایه های نابه جایی که دامن معرفت های دینی را آلوده ساخته است،خطرسازترین عامل برای اسلام است.

سخن دردمندانه ی استاد،در این به اره چنین است:

دین مقدّس اسلام یک دین ناشناخته است.حقایق این دین، تدریجا در نظر مردم واژگونه شده است و علّت اساسی گریز

صفحه 82

گروهی از مردم،تعلیمات غلطی است که به نام دین داده می شود.

هجوم استعمار غربی،با عوامل مرئی و نامرئی اش،از یک طرف،و قصور یا تقصیر بسیاری از مدّعیان حمایت از اسلام،در این عصر،از طرف دیگر،سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف،از اصول گرفته تا فروع،مورد هجوم و حمله قرار گیرد.

بدین سبب،این بنده،وظیفه ی خود دیده است که در حدود توانایی،در این میدان انجام وظیفه نماید.

در سه چهار سال اخیر،قسمت زیادی از وقت خود را صرف مسایل اسلامی مربوط به زن و حقوق زن کردم.بسیاری از آن ها،به صورت سلسله مقالات،در برخی جراید و مجلات و یا به صورت کتاب منتشر شد.از این رو،وقت خودم را صرف این کار کردم که احساس کردم[که]جریان،تنها این نیست که عملا انحرافاتی در این زمینه پدید آمده است،جریان این است که گروهی در سخنرانی ها،در سر کلاس مدارس،و در کتاب ها و مقالات خود، نظر اسلام را درباره ی حقوق و حدود و وظایف زن،به صورت غلطی طرح می کنند و همان ها را به وسیله ی تبلیغ علیه اسلام قرار می دهند.و با کمال تأسف،افراد زیادی را اعم از زن و مرد،نسبت به اسلام بدبین ساخته اند.

این بود که لازم دانستم منطق اسلام را در این زمینه روشن کنم تا بدانند نه تنها نمی توان ایرادی بر منطق اسلام گرفت،بلکه منطق روشن و مستدّل و پولادین اسلام درباره ی زن و حقوق زن و حدود و وظایف زن،بهترین دلیل بر اصالت و حقّانیّت و جنبه ی فوق

صفحه 83

بشری آن است. «7»

این ویژگی،در تمامی آثار استاد مطهری-به ویژه نوشته ها یا گفته هایی که در تبیین تاریخ و معارف اسلامی پرداخته و زمینه ی پیرایه سازی و تحریف در آن موارد بیش تر وجود داشته است-به چشم می خورد.وی،در بررسی و تحلیل قیام امام حسین علیه السّلام پاره ای از تحریف ها و پیرایه سازی ها را یادآور شده و به شدّت انتقاد کرده است که شرحی آن ها در کتاب حماسه حسینی آمده است.

خرافه زدایی از دامن اندیشه و فرهنگ بشری،یکی از رسالت های شرایع آسمانی و پیامبران الهی بوده است که نمونه های بسیاری از این امر را در قرآن کریم می توان مطالعه کرد.

از آن جمله،دیدگاه قرآن درباره ی شخصیت و مقام زن است.در مکاتب و فرهنگ های بشری و نیز ادیان تحریف شده،خرافات بسیاری درباره ی زن وجود داشت که قرآن با آن ها به مبارزه برخاست.بجا است در این جا،بخشی از آرای استاد مطهری را در این به اره یادآور شویم:

«قرآن،با کمال صراحت،در آیات متعددی می فرماید که«زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریده ایم».در قرآن،از آن چه در بعضی از کتب مذهبی هست که زن از مایه ای پست تر از مایه ی مرد آفریده شده،اثر و خبری نیست.بنابراین در اسلام نظریه ی تحقیرآمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.

یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که در گذشته وجود داشته است و در ادبیات جهان آثار نامطلوبی به جا گذاشته است،این است که زن،عنصر گناه است.مرد،در ذات خود از گناه مبرا است

صفحه 84

و این زن است که مرد را به گناه می کشاند.می گویند شیطان مستقیما در وجود مرد راه نمی یابد و فقط از طریق زن است که مردان را می فریبد...قرآن با این فکر رایج آن عصر-که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایایی دارد-سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر وسوسه و گناه است،مبرا کرد.

یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که نسبت به زن وجود داشته است،در ناحیه ی استعدادهای روحانی و معنوی زن است. می گفتند:«زن به بهشت نمی رود.»،«زن،نمی تواند مقامات معنوی و الهی را طی کند.»،«زن،نمی تواند به مقام قرب الهی آن طور که مردان می رسند،برسد.».قرآن،در آیات فراوانی، تصریح کرده است که پاداش اخروی و قرب الهی،به جنسیت مربوط نیست،به ایمان و عمل مربوط است.قرآن،در کنار هر مرد بزرگ و قدسی،از یک زن بزرگ و قدسیه یاد می کند،از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی و عیسی در نهایت تجلیل یاد کرده است...در تاریخ خود اسلام،زنان قدسیه و عالی قدر فراوان اند، کم تر مردی است که به پایه ی خدیجه برسد و هیچ مردی،جز پیامبر صلی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام،به پایه ی حضرت زهرا علی ها السّلام نمی رسد.

یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که درباره ی زن وجود داشته،این است که می گفته اند:«زن،مقدمه ی وجود مرد است و برای مرد آفریده شده است.».اسلام،هرگز چنین سخنی ندارد. اسلام،با صراحت کامل می گوید،زمین و آسمان،ابر و باد،گیاه و حیوان،همه،برای انسان آفریده شده اند،امّا هرگز نمی گوید:«زن، برای مرد آفریده شده است.»اسلام می گوید،هر یک از زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده اند:«هنّ لباس لکم و أنتم لباسّ لهنّ»؛

صفحه 85

زنان زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آن ها.

یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که در گذشته درباره ی زن وجود داشته،این است که زن را از نظر مرد،یک شرّ و بلای اجتناب ناپذیر می دانستند.بسیاری از مردان،با همه ی بهره هایی که از وجود زن می برده اند،او را تحقیر و مایه ی بدبختی و گرفتاری خود می دانسته اند.قرآن کریم،مخصوصا این مطلب را تذکّر می دهد که وجود زن،برای مرد،خیر است،مایه ی سکونت و آرامش دل او است... «8»

مبارزه با غرب زدگی در حوزه ی اندیشه و نظر

استاد مطهری همان گونه که پیرایه بستن به عقاید و معارف دینی را از آسیب های معرفت دینی می دانست و به شدت با آن مبارزه می کرد،با هرگونه غرب زدگی و خود

صفحه 86

باختگی در این باره،به سختی برخورد می کرد و آن را نیز از آسیب های خطرناک برای جامعه ی اسلامی می دانست.

اگر پدیده ی نخست،در میان دین داران یا دین شناسان سنّتی دیده می شد، پدیده ی اخیر،در میان روشنفکران دینی راه یافته بود.استاد،در بحث از مسئله ی شرور،به مناسبتی،از عظمت حکمت الهی مشرق زمین یاد کرده که در پرتو اشعه ی تابناک اسلام پدید آمده و به بشریت اهدا گردیده است.آن گاه نادرستی پندار کسانی که حکمت الهی اسلامی را همان فلسفه ی قدیم یونان انگاشته اند که به ناروا داخل معارف اسلامی شده است را گوشزد کرده و فاصله ی آن را با فلسفه یونان،از قبیل فاصله ی فیزیک اینشتین با فیزیک یونان دانسته است.

سپس به مقایسه ی حکمت الهی اسلامی با فلسفه ی جدید غرب پرداخته و سخن معروف دکارت که گفته است:«من،فکر می کنم،پس وجود دارم.»را یادآور شده و گفته می گوید این،به عنوان فکری نو و اندیشه ای عالی در فلسفه ی اروپا مطرح شد و مبنای فلسفه ی جدید غرب قرار گرفت،در حالی که این سخن را قرن ها قبل،این سینا،در نمط سوم اشارات با صراحت تمام مطرح کرده و با برهانی محکم،باطل کرده است.

آن گاه استاد چنین می گوید:

«اما چه باید کرد که فعلا هر چیزی که مارک اروپایی دارد،رونق دارد،اگر چه سخن پوسیده ای باشد که سال ها است ما،از آن گذشته ایم» «9»

اعتدال گروی و نفی افراط و تفریط

یکی از اهداف بعثت پیامبران الهی،این بوده است که معیارهای اعتدال در اندیشه و عمل را به مردم بیاموزند،تا جامعه ی بشری،راه قسط و عدالت را شناخته و

صفحه 87

زندگی خود را بر اساس آن بنا کنند[(حدید):25]

دین اسلام-که آخرین و کامل ترین برنامه ی آسمانی برای هدایت بشر است- عالی ترین معیارهای اعتدال را به ارمغان آورده است.مرحوم مطهری،در این به اره گفته است:

«یکی از خاصیت های بزرگ دین مقدّس اسلام،اعتدال و میانه روی است،خود قرآن کریم،امّت اسلام را به نام امّت وسط نامیده است.و این تعبیر،تعبیر بسیار عجیب و فوق العاده ای است، امّت و قوم و جمعیّتی که واقعا دست پرورده ی قرآن کریم باشند،از افراط و تفریط،از کند روی و تند روی برکنارند.تربیت قرآن، همیشه اعتدال و میانه روی را ایجاب می کند» «10»

در جای دیگر گفته است:

«یکی از علامت های مسلمانی،پیدا کردن راه معتدل و میانه است که میان راه های افراطی و تفریطی است.در حدیثی آمده است که در هر نسلی،طبقه ی معتدلی وجود دارد که از طرفی جلوی افراطکاری غلوکنندگان را می گیرند و تحریفاتی که از ناحیه ی آنان پیدا می شود را نفی می کنند و نسبت هایی که اهل باطل ایجاد می کنند را نیز نفی می کنند.

به عبارت دیگر،هم جلوی ضرر دوستان را می گیرند و هم جلوی ضرر دشمنان را-در مسئله ی انطباق اسلام با مقتضیات زمان،در جریان مخالف-که هر دو غلط بوده است-در تاریخ اسلام،همیشه وجود داشته است:یکی جریان افراطی،یعنی دخل و تصرف های بی جا در دستورهای دینی به واسطه ی یک

صفحه 88

رشته خیالات و ملاحظات کوچک که ما اسم آن را جهالت گذاشته ایم.دیگری،جریان جمود و توقف های بی جا که برخلاف منظور و روح اسلام است.این جمودها از ناحیه ی دوستان محتاط بوده است،ولی احتیاط هایی که صددرصد به ضرر اسلام تمام شده است.البته یک جریان معتدل هم همیشه وجود داشته است. «11»

استاد مطهری،از جمود و جهالت،به عنوان دو انحراف فکری و دو آفت فرهنگی یاد کرده و چنین گفته است:

دو بیماری خطرناک که همواره آدمی را در این زمینه(انطباق با پیشرفت و همرنگ نشدن با انحرافات)تهدید می کند؛بیماری جمود و بیماری جهالت،است.نتیجه ی بیماری اوّل،توقّف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه ی بیماری دوم،سقوط و انحراف است.جامد،از هر چه نو است،متنفر است و جز با کهنه،خو نمی گیرد،و جاهل،هر پدیده ی نوظهوری را به نام مقتضیات زمان،به نام تجدد و ترقّی،موجه می شمارد.جامد، هر تازه ای را فساد و انحراف می خواند،و جاهل،همه را یک جا به حساب تمدّن و توسعه و علم و دانش می گذارد.

جامد،میان هسته و پوسته،وسیله و هدف،فرق نمی گذارد و از نظر او،دین،مأمور حفظ آثار باستانی است.از نظر او،قرآن نازل شده است برای این که جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست،میخ کوب نماید.جاهل،برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی

صفحه 89

پیدا شده است که فورا تقلید کند و نام تجدّد و جبر زمان روی آن بگذارد.

جامد و جاهل،متفقا،فرض می کنند که هر وضعی که در قدیم بوده است،جزء مسایل و شعایر دینی است،با این تفاوت که جامد،نتیجه می گیرد که این شعایر را باید نگه داری کرد و جاهل، نتیجه می گیرد که اساسا دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات.

جامدهای متدین نما،همان طوری که به پاره ای مسایل فلسفی، بی جهت،رنگ مذهبی دادند،شکل ظاهر مادی زندگی را هم می خواستند جزو قلمرو دین به شمار آورند.افراد جاهل و بی خبر نیز تصور کردند که واقعا همین طور است و دین برای زندگی مادّی مردم شکل و صورت خاصی در نظر گرفته است و چون به فتوای علم باید شکل مادّی زندگی را عوض کرد.پس علم،فتوای منسوخیت دین را صادر کرده است.

جمود دسته ی اوّل و بی خبری دسته ی دوم،فکر موهوم تناقض علم و دین را به وجود آورد.

اسلام،هم با جمود مخالف است و هم با جهالت،خطری که متوجه اسلام است،هم از ناحیه ی این دسته است و هم از ناحیه ی آن دسته.جمودها و خشک مغزی ها و علاقه نشان دادن به هر شعار قدیمی و حال آن که ربطی به دین مقدّس اسلام ندارد،بهانه به دست مردم جاهل می دهد که اسلام را مخالف تجدّد به معنای واقعی بشمارند.و از طرف دیگر تقلیدها و مدپرستی ها و غرب زدگی ها و اعتقاد به این که«سعادت مردم مشرق زمین،در این است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشوند و تمام

صفحه 90

عادات و آداب و سنّن آن ها را بپذیرند و قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آن ها تطبیق دهند»،بهانه ای به دست جامدها داده که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملت شان به شمار آورند.

در این میان،آن ها که باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است.جمود جامدها،به جاهل ها میدان تاخت و تاز می دهد و جهالت جاهل ها،جامدها را در عقاید خشک شان متصلب تر می کند.عجبا!این جاهلان متمدن نما،گمان می کنند، زمان،معصوم است،مگر تغییرات زمان،جز به دست بشر به دست کس دیگر ساخته می شود؟از کی و از چه تاریخی،بشر عصمت از خطا پیدا کرده است تا تغییرات زمان از خطا و اشتباه معصوم بماند!؟ «12»

مقالات مرتبط:

نگرشی بر شخصیت و سیره ی علمی استاد مطهری بخش دوم

پی نوشت

1-علل گرایش به مادیگری،چاپ پانزدهم،صص 8-9.

2-عدل الهی،چاپ هشتم،صص 124-125.

3-اصول فلسفه و روش رئالیسم،ج 4،صص 184-185.

4-اصول فلسفه و روش رئالیسم،ج 3،ص 25.

5-شرح مبسوط منظومه،ج 1 صص 264-266.

6-عدل الهی،مقدمه،صص 8-11.

(7)-«همان»

8-نظام حقوق زن در اسلام،چ چهاردهم،صص 147-152.

9-عدل الهی،صص 109-110.

10-اسلام و مقتضیات زمان،ج 1،ص 39.

11-همان،صص 47-48.

12-نظام حقوق زن در اسلام،چ چهاردهم،صص 117-121.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است